جایگاه زن در سیره و کلام پیامبر اعظم ( ص )

صفحه نخست

ايميل ما

آرشیو مطالب

لينك آر اس اس

عناوین مطالب وبلاگ

پروفایل مدیر وبلاگ

طراح قالب

:: صفحه نخست
::
ايميل ما
::
آرشیو مطالب
::
پروفایل مدیر وبلاگ
::
لينك آر اس اس
::
عناوین مطالب وبلاگ
::
طراح قالب

::مقالات
::حجاب و عفاف در آثارشعرا و نویسندگان
::جايگاه مناظره و مباحثة ارزش‏مند در نهضت آزادانديشي
::مسألة شرّ در نگاه فلسفي امام سجّاد ( ع )
::پیامبر ( ص ) و عدالت اجتماعی
::پیامدهای تأسیس دانشگاه آزاد اسلامی در امور آموزشی زنان
::سیره عملی پیامبر (ص) در اخوّت اسلامی
::ادبیّات میراث دار ارزش های اخلاقی و اجتماعی
::گلایه ها و شِکوه های ملّا محمّد تقی ناهیدی
::نقش رهنمودهای امام خمینی (ره) در پیوند عاشورا و قیام 15 خرداد
::انسان در منابع اصيل اسلامي ( قرآن و حديث )
::داستان شراره های گل
::ابوتراب جلی
::اسراف و تبذیر از منظر امام علی (ع)
::اصطلاحات قرآنی در ارتباط با الگوی مصرف
::اصلاح الگوی مصرف در بیان شاعران
::اقتصاد سالم از دیدگاه قران و ائمه اطهار
::الگوهاي رفتاري و اخلاقي از ديدگاه قرآن و پيامبر (ص)1
::امام علی(ع)، دشمن شناسی و دشمن ستیزی
::امنیت پایدار و آرامش روانی جامعه در قرآن
::اندیشه شیعی و جهانی شدن حکومت اسلامی
::تسبیح موجودات در نهج البلاغه
::اندیشه های اجتماعی و انسانی در شعر هوشنگ ابتهاج و قیصر امین پور
::جایگاه رستاخیز در اشعار شاعران ایران
::تأثیر قرآن و احادیث در دیوان شهریار
::عرفان سعدی در بوستان
::بحر طویلی در ترغیب و ترویج فرهنگ وقف در بین اقشار جامعه
::خرافه شويي در آثار استاد مطهّری
::معناشناسی «فتنه» در قرآن
::ديدگاه قرآن به نقش زن در جامعه و تاريخ
::تأثير قرآن در سلوک فردی و اجتماعی
::تأثير قرآن بر شعر تعليم
::جایگاه پیامبر اعظم (ص) در ادبیّات معاصر فارسی
::سیره ی حکومتی و سیاسی پيامبر اعظم (ص)
::اندرزهای حکیمانه ی رودکی
::اقدامات امیرکبیر در صنعتی کردن ایران و مبارزه با استعمار اقتصادی
::الگوبرداری نسل جوان از قرآن و سیرۀ معصومین
::داستان کوتاه و روی کرد نویسندگان زن شهرستان دزفول به آن
::نقش و موقعیّت زن در سیرة نظری و عملی پیامبر اعظم ( ص )
::نقش شاعران و نویسندگان در معرّفی و تعمیق منازعه ی مشروطه و مشروعه
::انفاق و روزی حلال در قرآن و احادیث
::تبیین توان مندیها، فرصت ها و تهدیدات آموزش عالی در توسعه ی فرهنگی ـ اجتماعی ایران و کشورهای منطقه
::ائمّۀ اطهار تجلّی بهترین الگوی مصرف
::حمایت های حاج ملّاعلی کنی از فقرا و ایتام
::شیوه های عملی امر به معروف و نهی از منکر در رفتار ائمّه و استفاده از آنها در سالم سازی فضای فرهنگی، رشد آگاهی ها و فضایل اخلاقی
::عوامل همگرا و واگرا در اتّحاد ملّی و انسجام اسلامی
::خشونت خانوادگي، زمينه، عوامل و راهكارها
::معيارهاي تميز حق و باطل در قرآن كريم
::تربيت اجتماعي در سيرة معصومين ( ع )
::زنان نامدار شیعة عصر رضوی ( ع )
::نقش پیامبر ( ص ) در پیدایش نهضت آزاد اندیشی
::مدنیّت و مفهوم آن از دیدگاه پیامبر اسلام ( ص )
::جانبازان شیمیایی
::چشم انداز زن ایرانی و پژوهش در قرن بیست و یکم
::سیره ی فرهنگی و اجتماعی امام رضا (ع)
::عشق و محبّت از ديدگاه عرفای معاصر
::نامه ای به امام رضا (ع)
::نوآوری قرآن کریم در موضوع عصمت پیامبران و مقایسه ی آن با تورات
::بررسی جریان داستان کوتاه پس از انقلاب
::علی بن مهزیار اهوازی و ارتباط او با امامان هم عصرش
::شب عاشورا
::آزادگی و ساده زیستی در زندگی شهید مدرّس
::حقوق اجتماعی زنان از منظر قرآن
::تشويق به انديشمندي و تبيين آزادي بيان در چهار چوب قانون
::جايگاه مناظره و مباحثة ارزشمند در نهضت آزادانديشي
::انتظار و نشانه هاي ظهور
::جهاني شدن و ظهور
::ورزش از دیدگاه قرآن و احادیث و جایگاه فعلی آن در
::جایگاه زن در سیره و کلام پیامبر اعظم ( ص )
::رسالت استاد مطهّري در جنبش عدالت خواهي
::وضعیّت اجتماعی زن ایرانی از قرن 19 تا امروز و وظیفه ی او در جامعه ی معاصر ایران
::مستندات قرآنی و روایی انسجام اسلامی و برائت از مشرکین
::نقش زبان و ادبيات فارسي در اتّحاد ملّي و انسجام اسلامي
::وحدت اسلامی از دیدگاه قرآن و ﺷﺄن نزول و نقش آیات در انسجام اسلامی
::زبان فارسی و وحدت ملّی و انسجام اسلامی
::زبان و ادب فارسي، سند هويّت ملّي
::بررسي حقوق زنان در اسلام و كشورهاي صنعت
::سوره ی بقره در نثر عرفانی ایران
::سیره و سلوک امام علی (ع) در برخورد با مخالفان
::شیوه های عملی امر به معروف و نهی از منکر در رفتار ائمّه
::قرآن و عترت (ع) و فمینیسم
::نماز در آثار نثر عرفانی ایران
::گزیده ی چند داستان کوتاه، خاطره، نمایش نامه و فیلم نامه از دفاع مقدّ
::عشق و انديشه ي امين پور در « بي بال پريدن »
::جایگاه رستاخیز در اشعار شاعران ایران
::مباني فقهي ـ حقوقي مرتبط با مسايل اقتصادي، اشتغال و استقلال مالي زنان
::سوره ی بقره در نثر عرفانی ایران
::نقش اخلاق اسلامی در تعاملات اجتماع
::وحدت امّت اسلامی از نظر امام سجّاد (ع) و ارتباط آن با دیدگاه محقّقان دین در عصر حاض
::فرهنگ ايراني
::اندیشه های میرزای نائینی در کتاب تنبیه الامّه و تنزیه الملّه
::تجلّی قرآن در آینه ی اشعار استاد بهزاد
::شیوه های الگوبرداری نسل جوان از سیره علمی و عملی عالمان دین
::معيارهاي تميز حق و باطل در قرآن كريم
::مصادیق نوآوری و شکوفایی از منظر قرآن کریم
::نقش زن در تحکیم خانواده با تکیه به رفتار حضرت فاطمه (س) در زندگی خانوادگی و نمونه ای از اشعار فارس
::نوآوری در راهکارهای تبلیغی مباحث مهدویّت در جامعه و جهان معاصر
::شناخت توسعة فرهنگي از نگاه امام علي (ع) در نهج البلاغ
::امام حسين (ع) احياگر سياست پيامبر (ص
::مفاهيم اجتماعي در شعر معاصر و كهن
::قیام عاشورا، امر به معروف و نهی از منکر
::نماز و نیایش
::نقش نماز در ارتقاء ساختار اخلاقی انسان ها
::جایگاه قرآن کریم و آموزه های اهل بیت (ع) در تفکّر جهادی
::بررسی علل شیوع ضدّ ارزش ها از دیدگاه امام علی (ع) در نهج البلاغه
::قرآن و بهداشت تن و روان
::نماز از نظر قرآن، پیامبر (ص) و ائمّه اطهار (ع)
::مضامین قرآن در دیوان صباحی بیدگلی
::قیام عاشورا، امر به معروف و نهی از منکر
::نقش نماز در ارتقاء ساختار اخلاقی انسان ها
::دیدگاه حضرت علی (ع) در تفسیر قرآن
::بازتاب مسایل اجتماعی در اشعار شاعر معاصر ابوتراب جل
::حضرت فاطمه (س) و حضرت زينب (س) بهترین الگوی زنان جهان
::کرامت و عزّت انسانی، سعادت و کمال در نهج البلاغه
::جایگاه قرآن کریم و آموزه های اهل بیت (ع) در تفکّر جهاد
::نقش تعلیم و تربیتی شادی در انسان از دیدگاه قرآ
::رباعی
::سیمای پیامبر ( ص ) در کلّیّات سعدی شیرازی
::پيشگامان و مناديان وحدت در جهان اسلام ، سيّد جمال‌الدّين اسدآبادي
::نهضت پاسخ گويي از ديدگاه قرآن
::همسر آزاري و خشونت خانواده
::« عدالت و ارزش‏هاي انساني در عصر جهاني شدن »
::مهدويّت در قرآن ، احاديث و ادعيّه
::کارکرد معارف قرآنی در امثال و حکم ایرانی
::« انسجام اسلامي وعدم پذيرش سلطة بيگانگان »« انسجام اسلامي وعدم پذيرش سلطة بيگانگان »
::زن ، حقوق و جايگاه اجتماعي آن در اسلام
::ویژگی های بارز شهید ثالث
::رسالت استاد مطهّري در جنبش عدالت خواهي
::قرآن، سیره نبوی، ائمّه اطهار و بزرگان دین در حمایت، ترویج و ترغیب
::قرآن، سیره نبوی، ائمّه اطهار و بزرگان دین در حمایت، ترویج و ترغیب
::بررسی و نقد ترجمه های منظوم قرآن به فارسی
::کتاب ها


تمام لينکها تماس با ما


نويسندگان :
:: زهرا خلفی

آمار بازديد :

:: تعداد بازديدها:
:: کاربر: Admin

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 90
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 95
بازدید ماه : 1455
بازدید کل : 110794
تعداد مطالب : 133
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1







پيام مديريت وبلاگ : با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، به وبلاگ من زهرا خلفی خوش آمديد .لطفا جهت ترویج هرچه بهتر دین مبین اسلام و آشنایی جوانان عزیز میهن اسلامی با قرآن و اهل بیت و همچنین کتاب و مقالات چاپ شده این وبلاگ را به دوستان خود معرفی کنید.همچنین برای هرچه بهتر شدن مطالب اين وبلاگ ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد .


جایگاه زن در سیره و کلام پیامبر اعظم ( ص )

باسمه تعالی

جایگاه زن در سیره و کلام پیامبر اعظم ( ص )

واژه های کلیدی : پیامبر ( ص ) ، زن ، دختر ، اسلام ، انسان ، مردم ، خاک .  

زن مسلمان در عصر حاضر باید دورانی را به خاطر آوَرَد که زن بازیچة دست مردان و زندانی افکار پوسیدة کسانی بود که او را هم طراز کالا و بخشـی از ثروت خـود به حساب می آوردند . انسان هایی که ملاک ارزش افـراد را جنسیّت ، زر و زور می دانستند و زن را در زمرة انسانی که بتوان با او رفتار انسانی داشت ، محسوب نمی کردند . امّا نجـات دهنـده ای مبـارک قـدم پا به عرصـة گیتی گذاشت که توانست زنجیر عرف های غلط و خـرافات و تعصّبات بی مورد افراطی را پاره کند . او برای بشر و بشریّت دل سوزاند و محنت ها کشید و به یاری افرادی که دست قهّار طبیعت و روزگار آنان را در زیر چرخ استبداد و ستم خرد و فرسوده می کرد ، شتافت . برای جانب داری از افراد دردمند اجتماع که یوغ زورمندان و متحجّران فسیل اندیشه گردن آن ها را می شکست و یا زنـده در خاک می کرد ، برخاست و قیام نمود . او جهت نیل به سرمنزل سعادت توده هایی از اجتماع که مایة بقای نسل و پایة تکامل و قانون ثابت حیات است رنج ها کشید و حرمان ها چشید و خود در این مورد بیان داشت که « ما اوذیَ نبیٌّ قَطٌّ ما اوذیتُ . » هرگز هیچ پیامبری به مثل آنچه من آزرده شدم ، رنجور نشد .

پیامبر اسلام ( ص ) در عصری تاریک ، عصر محرومیّت عجیب زن با فجیع ترین وضع زندگی که نه تنها خاصّ زن عرب بلکه زن یونان که همچون کالای تجاری خرید و فروش می شد ، زن استرالیـا کـه همچون حیـوانات اهلی محسوب می شد و در هنگام قحطی چون گوسفند سرش را می بریدند و گوشتش را می خوردند ، زن هند که وقتی شوهرش می مرد برای رهایی روحش از تنهـایی ، زنش را با وی زنـده زنـده می سـوزاندند و این را نوعـی فـداکاری وعاشقـی زن قلمداد می کردند ، زن یهود که هنگام تولّدش غم و اندوه به همراه می آورد در حالی که تولّد یک پسر جشن وسـرور بـه دنبال داشت  ، زن بابل کـه بـه عنوان کالا در معـرض فـروش گذاشته می شـد ، زن روم کـه پدرش نه تنها از حقّ فروش او برخوردار بود ، بلکه می توانست در موقع لزوم به حیاتش خاتمه دهد و این حقوق پدری بعد از ازدواج به شوهر که قانوناً مالک زن بود منتقل می گردید ، به پا خاست و آنان را از لجن زار جور و ظلم بیرون کشید و در آن دوران خفقان که هیچیک از ملل دنیا حقوقی برای زنان قایل نبودند ، به زبان قرآن فرمود :  زنان به همـان اندازه که در جامعه مسؤولیّت دارند باید از حقوق اجتماعی نیز برخوردار باشند « و لَهُنَّ مثل الّذی علیهنَّ بالمعروف »

آری زن به هنگام  ظهور اسلام در جهان ، به خصوص در عربستان این چنین مظلوم و محروم از هرگونه حقوقی بود و در حالی که میان ملل اروپا و غیره جزو حیوانات و شیاطین محسوب می شـد ، و ازنـوع انســان به شمـار نمی آمد ، [ پیامبر اسلام ( ص ) آیة 1 سورة نساء را با زبان آزاد اندیش خود بیان نمود . ] که : « خَلَقَکُم مِن نفسٍ واحدةٍ و خَلَق زوجها و بثَّ منهما رجالاً کثیراً و نساءً » زن یکی از دو عنصری است که از آن دو انسان ها پدیدار گشته  اند و زن و شوهر آنچنان مکمل یکدیگرند که گویی زن از همسرش جدا شده و از جنس او و پارة تن اوست .

در حالی که بعضی از ملل دنیا صحیح نمی دانستند زن دین دار باشد و خواندن کتاب های مقدّس را به بانوان مسیحی تحـریم کرده بودند ، اسـلام مقرّر دانست که زنان مانند مردان به ثواب اعمال نیک خود می رسند و قرآن ، بانوان مسلمان و بانوان مسیحی را دعوت به مباهله می کند و پیغمبر اکرم ( ص ) عملاً فاطمة زهرا ( س ) را برای مباهله با خود به صحرا می برند تا در مراسم مباهله شرکت دهند . ( آیة 61 سورة آل عمران )

در عصـری که زنان ثروتمنـدی که جـوان و زیبـا نبودند و به خاطر ثروتشان با آنها ازدواج می کردند و آن ها را بـدون طلاق رهـا می کردند تا مرگشـان فـرا رسد و ثروتشان را به ارث برند ، [ پیامبر به زبان نجات بخش قرآن ] فرمود : « برای شما روا نیست که از روی اکراه از زنان ارث برید . »

و نیز در زمانی که زنان را مورد آزار قرار می دادند تا مهریّة خود را ببخشند و جان خود را آزاد سازند فرمود : « و آنان را تحت فشار نگذارید تا قسمتی از آنچه را که به آن ها داده اید ، باز پس گیرید ، مگر آن که دست به فحشای آشکاری زده باشند . »

و در عصری که مردان برای ازدواج مجدّد ، همسر سابق خود را متّهم به فحشاء می کردند تا مجبور شود مهریّه اش را ببخشد و جانش را آزاد کند ، [ پیامبر اسلام ( ص ) از سینة مشروح خود با آیات منجی ] قرآن فرمود : « مبادا چیزی از مهریّة همسرتان را باز پس گیرید و یا توسّل به تهمت نسبت به حقوق زن تجاوز کنید که این گناه آشکاری است . »

و در عصری که زن را به عنوان کالا خرید و فروش می کردند و مهریة زن را به اولیای وی می دادند تا او را تملّک کنند ، قرآن این رفتار توهین آمیز را نسبت به زن برانداخت و از میان برداشت که مهریّه نه عوض از تملّک زن بلکه نشانة محبّت و تقدیر و صداقت و راستی مرد نسبت به همسرش می باشد . ( و آتوا النّساء صَدَقاتَهنَّ نَحلة ) و مهریّه را به خود همسر تقدیم کنید ، آن هم به طور نحله ( هدیه و عسل بخشی ) و دیگر اینکه مهریّه را باید به طور کامل به همسر تقدیم داشت .   

و در زمانی که هیچ یک از ملّت ها زن را مالک چیزی نمی دانستند ، برای زن استقلال اقتصادی قایل شد و وی را مالک و صاحب اختیار آنچه را به دست آورده دانست و فرمود : « للرّجال نصیبٌ ممّا اکتسبوا وللنّساء نصیب ممّا اکتَسَبنَ »

در صورتی که زنان انگلیسی تا سال 1870 وزنان آلمانی تا سال 1900 و زنان سویسی تا سال 1907 و زنان ایتالیایی تا سال 1919 مالک شناخته نمی شدند .

ودر حالی که زن را آن چنان تحقیر می کردند که صلاحیّت شرکت با مردان درکارهای اجتماعی نداشت ، اسـلام زنـان را در کارهـای اجتمـاعی چـون امـر به معـروف و نهـی از منکر شرکت داد و فرمود : « و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر »

و در زمانی که زن حقّ هیچ گونه اظهار نظر و رأی دادن نداشت ، اسلام زنان را در رأی دادن با مردان برابر ساخت و پیغمبر به دستور قرآن [ فبا یِعهُنَّ ] بیعت انان را پذیرفت ودر برابر این فکر موهوم ملّت ها که معتقد بودنـد زن برای خدمت به مرد آفـریده شده ، قرآن اعلام داشت :  « هُنَّ لباس لکم وانتم لباس لَهُنَّ » ( بانوان لباس شمـا و شما لباس بانوانید ) یعنی به طور متقابل به یکدیگر نیازمندید واحتیاج یکدیگر را رفع  می کنید و علی رغم آن همه اهانت و بد رفتاری معمول نسبت به زن ، قرآن فرمود : « و عاشرو هُنَّ بالمعروف » و با آنان [ زنان ] با انصاف و خوش رفتار باشید.

و پیغمبراکرم (ص) در آخرین پیام خود به مسلمانان فرمود :

« ای مـردم ! بانـوان شمـا به شمـا حقـوقی دارند و شما نیز برآنان حقوقی دارید ومن به شما سفارش و وصیّت می کنم کـه به زنان نیکی کنیـد زیـرا آنان امـانت های الـهی در دست شمـا هستند و با قوانین الهی بر شما حلال شده اند . »[1]

پیامبر اسـلام ( ص ) در عصـری که انسـانهای خـود پرست خـود را پیشـوای گردون و زعیم عالم می پنداشتند و اراده و عقل افراد ناتوان و ضعیف را در چنگال قدرت خود می فشردند و آنان را مجبور به ساییدن جبین بندگی بر خاک قدمهایشان می نمودند ، به پاخاست و سدّ عادات باطل و سنّت های فرسوده و قشری و متحجّرانه را شکست و با بانگ رسا فریاد برآورد که :

« انّ اَکرَمَکُم عِندَالله اتقیکُم » و امتیازات نژادی و حدود و ثغوری را که بین انسان ها از نظر جنسیّت ، رنگ ، زر و زور و پوسته و ظاهر قایل بودند ، در هم پیچید و در زیر یک نظم و انضباط روحی دنیای کهنه را ویران ساخت و جهانی شکفته و زنده بنیاد نهاد و حکومت عقل و تقوی را مستقر کرد و احساسات منطقی را جانشین احساس های گستاخ و سرکش نمود .

پیامبر اکرم ( ص ) دنیایی را که در آن صفا و بشر دوستی به حدّ صفر رسیده بود و انسان طوق بندگی بر گردن در خدمت مستکبران روزگار سخت و حیوانی خود را می گذراند ، دگرگون ساخت و حقوق پایمال شدة او را به او برگرداند و سدّ عادات و عرف های غلط و منافع ابلهانة تاجوران را شکست و انسان در غل و زنجیر استبداد را آزار نمود . انسان ها را به سوی اقیانوس بی انتهای انسانیّت سوق داد .

پیامبر ( ص ) مردمی را که دختران بی گناه خویش را زنده به خاک می سپردند و از شنیدن نام دختر رنگ به رنگ می شـدند و هنگامی که به آنان خبر می دادند که صاحب دختری شده اند ، چهره شان سیاه می گشت و حسّ خواری و ذلّت در میان قبیله آنچنان بر جانشان مستولی می شد که می کوشیدند هر چه سریع تر این مایة ننگ را در دل خاک مخفی سازند تا سر افکنده و سبب بی آبرویی خاندان خود نگردند ، با ندای ملکوتی « وَ اِذا المَوؤُدَةُ سُئِلَت بِاَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت » هنگامی که از دختران زنده به گور شده سؤال می شود که به چه گناهی آنها را کشتید ، هُشدار داد و افکار پوسیده و خرافاتی آنان را منکوب نمود و با عمل غیر انسانی آنان به شدّت مخالفت ورزید و این عمل وحشیانه و حیوانی آنان را گناهی عظیم دانست و با احترام گزاری و گرامی داشت دختران و زنان خود به افراد خودخواه و نادان نشان داد که جنسیّت ، ملاک و سنجشی جهت والایی و بزرگی شخصیّت انسان نیست و ارجی ندارد ، بلکه پرهیزگاری و انسانیّت شرط کمال و مرتبة عزّت و افتخار انسانها است .

برای آنکه نقش و موقعیّت زن را در سیرة نظری وعملی پیامبر اعظم (ص) بیان کنیم ، دراین مقاله آن را در بخش های زیر مورد بررسی قرارمی دهیم :

1 ـ برخورد پیامبر اسلام (ص) با زنده به گور کردن دختران :

راستی انسان باید تا چه اندازه گرفتار انحطاط اخلاقی باشد ،که میوةدل خود را پس از رشد ونمو ، یا در همان روزهای ولادت ، زیر خروارها خاک پنهان کند، واز فریاد و نالة او متأثّر نشود !

نخستین طایفـه ای که در این موضوع پیش قدم شدند ؛ قبیلة « بنی تمیم » بودند. « نعمان بن منذر» ، فرمانروای عراق ، برای سرکوب کردن مخالفان با لشکر انبوهی مخالفان خود را تار و مار ساخت . اموال آنان را مصادره و دختـران آنهـا را اسیر کرد . نمایندگان « بنی تمیم» ، به حضور او رسیدند ، و درخواست کردند که که دختـران آنهـا را بازگرداند ولی به خاطـر اینکه برخی از اسیـران در محیط زنـدان ، ازدواج کرده بودند ، « نعمان» آنان را مخیّر کرد که  یا روابط خود را با پدران قطع کنند و در آن سرزمین با شوهران به سر ببرند ؛ ویا اینکه طلاق گرفته به وطن خود بازگردند . دختـر قیس بن عاصـم ، محیط زناشـوئی را مقـدّم داشت . آن پیرمرد سالخورده که یکی از نمایندگان قبیله « بنی تمیم » بود ، از این عمل سخت متأثّر شد و با خود عهد کرد که بعد از این دختران خود را، در آغاز زندگی نابود سازد ؛ و کم کم همین رسم به بسیاری از قبائل سرایت کرد .

وقتی قیس بن عاصـم ، خـدمت رسول اکرم « ص » شرفیاب شد ، یکی از انصار ، از دختران وی سؤال نمود . « قیس » ، در پاسخ گفت : من تمام دختران خود را زنده به خاک کرده ام ؛ وکوچکترین تأثّر در دل خود احساس ننموده ام ( مگر یکبار ! ) ، وآن موقعی بود که من در سفر بودم ،  و ایّام وضع حمل همسرم نزدیک بود . اتّفـاقاً سفـرم به طول انجامید ، پس از مراجعت ، از حمل همسرم پرسیدم . وی در پاسخ من گفت : به عللی ، بچّه ، مرده به دنیا آمد ؛ ولی در واقع دختر زائیده بود ، واز از ترس من ، دختر را به خواهران خود سپرده بود . سالها گذشت و ایّام جوانی و طراوت دختر فرارسید ، و من کوچکترین اطّلاعی از داشتن دختـری نداشتم . تا اینکه روزی در خانه نشسته بودم ، ناگهان دختری وارد خانه شد ، و سراغ مادرش را گرفت ، دختری بود زیبا وگیسوانش را به هم بافته و گردن بندی  در گردن انداخته بود . من از همسر خود پرسیدم که این دختر زیبا کیست ؟ وی در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود ، گفت : این دختر تو است . همان دختریست ، که هنگام مسافرت تو به دنیا آمده ؛ از ترس تو پنهان کرده بودم . سکوت من در برابر همسرم ، نشانه رضایت بود . او تصوّر کرد که من دست خود را ، آلوده به خون وی نخواهم کرد . لذا روزی همسرم با خیال مطمئن از خانه خارج گردید ، من به موجب پیمان و عهدی که داشتم ؛ دست دخترم را گرفته وبه یک نقطه دور دست بردم ، و درصدد حفر گودال برآمدم . هنگام حفر ، دختر مکرّر از من می پرسید که : « منظور از کندن زمین چیست ؟! » پس از فراغ دست وی را گرفته ، کشان کشان او را در میان گودال افکندم ، و خاکها را به سر و صورت او ریخته ، وبه ناله های دلخراش وی گوش ندادند .

او همچنان ناله می کرد و می گفت : « پدر جان مرا زیر خاک پنهان می سازی؟! ودر این گوشه تنها گذارده به سوی مادرم برمی گردی ؟! » ولی من خاکها را می ریختم تا آنجا که او زیر خروارها خاک پنهان گردید ، و خاک او را فرا گرفت .

آری یگانـه موردی کـه دلم سوخت ؛ همین مـورد اسـت . وقتی سخنان قیس پایان یافت ، چشمهای رسول خدا ( ص ) پر از اشک شده بود ، این جمله را فرمود : ( انَّ هذِهِ لَقَسوةٌ وَ مَن لا یَرحَم لا یُرحَم ) ، یعنی این عمل یک سنگ دلی است و ملّتی که رحم و عواطف نداشته باشند مشمول رحمت الهی نمی گردند .[2]

نویسندة کتـاب « از کـودکی و نوجـوانی تا حراء » این منظرة فجیع و ددمنشانه را این گونه ترسیم می کند :

سحـرگاه « قیس » از قبیلة خـود بیـرون رفت . به شتاب می رفت و سر را فرو انداخته بود و چیزی را با خود می برد . زیر ردای خود دختری کوچک را میان پارچه ای پنهان کرده بود . پس از عبور از چندین پشتة کوتاه خود را به بياباني پست و خلوت رسـاند . سپیده دم بود و خورشیـد رگـه های زرتار نورش را تنها بر تارک ابرهای نقره گون فرو می پاشید . بچّه آن زیر تکانی خورد . سردش بود و دست و پایش را گشود و بر اثر جهشی غریزی تن خود را به سوی کانون گرما خزاند . پارچه را کنار زده دست و پا را گشوده در سینة گرم پدر مچاله شد . آن زیر جنبشی کرد و به خرسندی غرّشی شادمانه سرداد . قیس تن سرد و یخ زدة کودک را به خود فشرد و گام هایش را تندتر کرد . سرانجام به مکان موعود که مرتفع ترین قسمتش ، در راستای چندین ردیف درخت خرما بود رسید . نخل ها از دور به صورتی مبهم معلوم بودند و سپیدة صبح از پشتشان رگ رگ می درخشید و هر لحظه از دیده ناپدیدشان می کرد. گویی در زمین فرو می رفتنـد . بچّـه دوبـاره آن زیر تکانی خـورد و آهنـگ بیـرون آمدن کرد . به وضوح معلوم بود نفسش تنگ شده و می خواهد هوای تازه را ببلعد و آسمان و در و دشت و صحرا را نگاه کند . آهنگ بازی و شادی را داشت و نمی دانست که پدر برای کشتنش آورده است . قیس به گورستان کوچک خود نگریست. پیرامونش نُه قطعه گور کوچک شکم بر خاک داده و به صورتی مدهش، زشت و ناهماهنگ پراکنده بود. بعضی از قبرها تقریباً در زمین فروکش کرده بودند امّا آثار عجولانة گوری که در نهایت وحشت و ادبار کنده شده بود هنوز باقی بود نوار خاکِ برگشته و آمیخته نشده به قعر زمین ، رنگ باخته و ناهمگون، مشخّص بود . امّا در اطراف پشته های گور ، به گونة تُنُک و جدا جدا جوانه های زنده و روشن از خاک می رسـت و آن دورتر برگ های نو و سبز گیـاه مرتعـی کـه از خـاک می رسـت و بر آسمان و زمین می خندید سر می زد . قیس نگریست ، این ها نباتات و علف های خودروی صحرایی بودند که پیش از بهار سر از خاک در می آوردند و بوی سکرانگیز داشتند . . . پس بهار در کار آمدن بود ؟ . . . بهار ، که دشت و دمن را زنده می کند و صحرا را رستخیز می دهد . . . مرد از شادی خنده ای زد . امّا به ناگاه به یاد بچّه ای افتاد که همچنان بلاتکلیف در آغوش داشت . مجدّداً نگاهی به گورستان کوچک خود انداخت . در همین قطعه خاک بود که طیّ سالیان گذشته نُه تن از دختران کوچک خود را به دستهای خود زنده به گور کرده بود . . . و اینک بهار بود و تن بچّه از سرمای شکوفه زدن سست شده بود . . . چندان حواسش را به این اندیشه نداد . کاری مهم و شگفت در پیش داشت که شرافتش در گروی آن بود . باید هر چه زودتر انجامش می داد و باز می گشت .

طرز کارش چنین بود که اوّل با خنجر زمین را می کند . حفره ای مناسب با اندازة تن بچّه و کمـی هم عمیق تر از حجـم او . این گـور بستگی به ســنّ بچّـه هـا داشت و سپس در عمق حفره می گذاشتشان و رویشان را با خاک می پوشاند . . . یکبار دخترک سه ساله اش را به همین محل آورده بود . علّت این که در کشتنش تا این حد تأخیر کرده بود وجود مادر بود . هر بار که اراده می کرد بچّه را ببرد زن دردمند با تمامی توان ، اشک و آه و فریادهای تضرّع آمیز مرگبـار مـانعش شده بود . امّا خوشبختانه یکبار مادر به سختی بیمار شده و قدرت دفـاع کردن از دختـرک را نداشتـه بود . مـادر از تب می سوخت و با این همه بچّه را به خود می خواند . هذیان می گفت و هشدارش می داد که از دامنة امن سوزان دامنش بیرون نرود . امّا دوباره دمی دیگر به غرقاب اغماء می افتاد . این چنین قیس بچّه را برداشته و آورده بود . در تمام مدّتی که گور می کند بچّه با چشمان شادان کنار او بازی می کرد . خود آهسته به عمق مغاک خزیده بود و با دست های کوچکش از حفرة خاک در می آورد و در هوا پخش می کرد . قلب مرد از وحشت و درد مچاله شده بود . هرگز چنین چیزی را در تمامی عمر خود ندیده بود . تازه بچّه وقتی می دید با کف دست نمی تواند خاک را بیرون بریزد آن را در دامن می ریخت و بیرون خالی می کرد . غریزة دخترانه اش از این که به پدر کمک می رساند ، شکفته و شـادان بود . قیس این را به خوبی می دانست . قیس چندین بار مانعش شد امّا دخترک از این که می دید پدر مانع بازیش شده گریه را سر داد . سیلاب اشک از چشمان تکیده و مهربانش فرو می ریخت . آن بالا بر پشتة گور خود ایستاده بود و از آنکه به بازی اش نگرفته اند قهر کرده بود . چه دنیای ساده و چنانکه همواره از کودکان می توان انتظار داشت پاک ، معصوم و مظلومانه ای را داشت . آن گاه بچّه با دست های خاک آلودش چشمان خود را پاک کرد و همانجا بر کنار گور خود سر نهاده به خواب رفت . قیس برخاست . کنار او رفت . دستش را بر پیشانیش گذاشت . آیا تب داشت ؟ بچّه اش بود . نگریستش چه صورت وهم انگیز عجیبی داشت و این لب های بدبخت و چشمان به هم نهادة دردمند چه غرایب غریبی را در ذات خود پنهان کرده بود . بچّه دو سه بار در اعماق ورطة خواب به سان غریقی نفس باخته دست و پا زد . . . و این خواب چه موهبت گرانمایه ای بود . چه پدر اینک با خیال راحت می توانست کارش را انجام دهد . گور آماده بود . قیس خنجر را کناری نهاده بچّه را به آرامی از زمین بلند کرد و در قبر نهاد . بچّه از خواب پرید چشمانش را گشود و به یادآوری چیزی که قیس ندانست چه بود به صورت او لبخندی زد و دوباره به خواب رفت . خوابی آگاه و هشیار . قیس با شتاب خاک را بر او ریخت . امّا بچّه اینک کاملاً از خواب پریده بود . خاک سرد و نمور در گردن و منخرین و بر تمام پوستش نشت می کرد . مدام دستهایش را از زیر خاک درمی آورد و از شدّت وحشت و ترس به خود می پیچید . نمی توانست بفهمد که پیرامونش و به ویژه بر او چه می گذرد . در صورت فهمیدن نیز قدرت باور کردنش را نداشت . اینک با تلاشی حیرت انگیز خاک را از قسمت سر و صورت خود کنار می زد و ارادة برخاستن کرده بود . پدر دیدش که نیم خیز کرده است . این بار خاک را با شتاب تمام و محکم تر بر او ریخته دو سه بار بر آن لگد زد و سپس پاهای سنگینش را بر گور کوچک نهاد . خاک فرو رفت و دست بچّه آن زیر ماند . صدای آه های فرو خورده ، ناله ای که اوّل بار آهنگ و زوزۀ وحشت داشت و سپس نفس ـ نفس های بریده شنیده شد و پس از آن صدای شکستن آهستة اندام کودکانه اش را شنید . . . با این همه دست کوچک و کبود گشتة کودک را دید که بی محابا از زیر خاک برآمده است . لحظه ای بعد دست بی توان ، منقبض ، سست و احتمالاً شکسته از استخوان ساعد ، فرو افتاد و گور لرزان ، از حرکت باز ایستاد .

یکبار دیگر پیش از این ، دختری دیگر را برای به گور سپردن به همین مکان آورده بود . بچّه را در گور نهاده و همــان جا نشسته بود . امّــا از فــرط خستگی یارای برخاستن را در خود ندیده بود . این خستگی چه بود ؟ خودش نمی دانست . او توانا ترین مرد « بنی تمیم » بود که هرگز حتّی در سخت ترین جنگ ها کمترین فتوری در خود حس نکرده بود . امّا آن جا در کنار قبری بی ارزش و کوچک ، از فرط خستگی ، عذاب درون و ملعنت از پا در آمده و به خواب رفته بود . خوابی سنگین که موج های مرگ را داشت و شناعت بازیافته های رؤیای آن ، چون تیغ های زهرآگین تب و کابوس تن و روح آدمی را می درید . قیس به ناگهان از خش خشی نامعهود از خواب پریده بود . دخترک را که همین چند لحظه پیش در گور نهاده ، دیده بود که خود را از مغاکش بیرون می کشید . با هیبتی ژولیده ، و هیبتی مرده آسا و باور نکردنی و بس رقّت انگیز . آنجا بیرون پشته ای ، به رو افتاده و با درد بسیار نفس نفس می زد . صورتش کبود گشته بود و ناخن هایش به تیرگـی می زد و سیـاه شـده بـود . و لرزشی گویی منبعث از درد ، تمامی اندامش را به اختلاج وا داشته بود . . . آیا این همه وجود داشت و یا اینکه پلشتی خاک تیره گون رنگ چهرة او را برگردانده بود . با این همه مرده زنده شده بود و هیچ چاره ای جز از سر گرفتن مجدّد نبود . آیا دوباره در گورش بگذارد ؟ جرأتش را نداشت ! اینک تـوان به پایان رساندن کاری را که ناقص انجام شده بود در خود نمی دید . بچّه در خواب مرگ ، کوفتگی ، گیجی ، درد و اغمای خود بود و می شد کارش را به راحتی و آسانی تمام کرد . قیس برخاست . خاکی را که در اعماق گور انباشته شده بود بیرون آورد و بچّه را دوباره در گور نهاد . امّا برای یکسره کردن کارش گلویش را گرفته به سختی فشرد . لحظاتی بدین منوال گذشت . پدر به سرعت خاک را بر گور بچّه فرو پوشید . . .

قیس و مردم عرب از این ماجراها کم نداشتند .

بار گذشته دخترکی پنج ماهه را در گور نهاده بود . دقایقی نگذشته بود که صدای شیون بچّه از گور شنیده شد . بچّه ضجّه می زد و مدام زوزه می کشید . چه گریة پر تلاش ، مرگبار و مذبوحانه ای . صدا از درون مغاکی سرد و تیره برمی آمد که خفه بود و هر دم فروکش می کرد . امّا این صدای بریده بریده که از عمق خاکی بس ظلمانی لمبر می زد و بالا می آمد تو گویی سال های بسیار بود که در گوشش زنگ می زد . آدمی تـوله گـرگ و بچّـه پلنگی را نمی تواند بکشد و یا توله سگی هار را بدین سان نمی تواند زجرکش نماید . . . امّا او یک پدر پر عصبیّت و با حمیّت عرب بود که  فرهنگ قومی اش چنین بدو آموخته بود . و این ناله و زوزه دردمند چه صدای غریبانۀ تحمّل ناپذیر و ـ مظلومی بود . صدای هق هق بریده بریده و دردمندانۀ ناتوان ترین ، ودرعین حال پر محبّت ترین ، سخاوتمند ترین موجودات همه  عالم بود ؛ صدایی که هرگز در هیچ گوشه ای از هستی وکائنات دامنگستر و نامتناهی گم و فراموش نمی شد . هر چند که در میانشان چنین شایع بود : « گمگشته تر از « مَوؤُدَة » هیچ چیز وجود ندارد . »

اینک قیس کودک را بر خاک نهاده با خنجر به کاویدن زمین پرداخت . این دهمین بچّه بود . وقتی گور آماده شد . بچّه را از زمین برداشت . بچّه صبور بود و آرام . اما حدود گرمای تنی را که از  خاک بلندش کرده بود فهمید و بدین جهت در گرما چرخی زد .

در آسمان قرص خورشید به درستی برآمده و به سختی و روشنی می تافت . قیس کودک را در گور نهاد . امّا گودال چندان عمقی نداشت . . . آخ چقدر این کودکی را که نشانة هولبارترین ننگهای جهانی بود ، دوست می داشت . چقدر دوستش می داشت . بچّه را که آن ته می خزید و از وحشت تاریکی می کوشید  خـود را به دامنة روشنایی بکشاند ، با خشم تمام بر زمین فشرد وبه یک فشار سرش را در خاک نرم پنهان کرد . آنگاه سنگی بزرگ آورد وبر پیکر نازنین کوچک ، وحشت زده ، پر تقلّا و تلاشش نهاد . دیگر بچّه تکان نمی خـورد . وزیر فشـار سنگ آن سـان که حشـره ای را زیر سنگـی ثقیل مقیّـد کننـد تـوان جم خوردن نمی یارست . اما گریه اش . . . سر تمامی نداشت . دستهای قیس می لرزید . به سرعت تمام خاک را در گور کوچک فرو ریخت . و باز آن صدای مدام ، پژواک وقفه ناپذیر ضجّه ای را که سالیان دراز در گوشش طنین می افکند دوباره شنید . و این تقلّا چه سخت بود . با پا و در نهایت خشونت و قهر ،گور کوچک خود را محکم لگد مال کرد و پشتۀ زمین بر آمدة سرد را ترک گفت . . . .

این جامعه ایست که زن را پست و بی ارزش وننگین تر از حیوان می دانند . شتر و اسب و الاغ را دوست دارند . حتی « نسر » « کرکس » و « لاشخور » را به عنوان « اکبر الطّیور » بزرگترین پرندگان چونان خدا می پرستند . امّا دختران را می کشند . زیرا زنان را مایۀ ننگ و خفّت و موجب بیشرمی می دانند و پیامبر در برابر چنان جامعه ای چنین می گوید :

« از دنیای شما سه چیز را دوست دارم : عطر و زن و نماز را » و به راستی همۀ شگفتی و شجاعت این سخن در آن است که چنین سخن بلندی را در برابر چنان جامعه کوته اندیش و پست کیشی می گوید . عجبـا در جامعه ای که زن را پست تر از هر چیز و کشتن دخترانشان را افتخار شخصیّت خود می شمارند ، پیامبر این جامعه « زن » را قرین ، همتا و همپایه دو چیز بس عظیم ، یکی سخت روحانی و وابسته به الوهیّت ، متبارک ، پر جمال و جلال وعصارة همـه لباب دین و بینش و خرد و معرفت توحیدی خویش یعنی «  نماز » می شنـاسـد و دیگری آنکه او را همتـا و همپای عصارة همه پاکی ها ، لطافت ها ، لطف ها ، خوبی ها ، لذت های دَماغ و دِماغ ، یعنی « عطر » چکیده و عصارة هر گل و شکوفه که پاکترین ، زیباترین و ثمر بخش ترین مظهر هر گیاه است می شناسد . . . و به راستی چقدر جرأت ، صـداقت ، صمیمیّت و عظمـت بینش می خواهد که مردی آن هم پیامبر الهی در آن جامعه زن را در کنار « نماز »  و  « عطر » بنشاند و بگوید از دنیای شما ، از تمامی لذایذ  روحانی و جسمانی ، ملکوتی و مادّی شما فقط محبّت و عشق ، سه چیز را در دلم افکنده اند : « نماز » ، « زن » و « عطر » را . . .

زیرا نه آیا زیباترین و بارورترین چهرة طبیعت ، گل است وگل در واقع موجب بقاء نبات است و هیچ گیاه پر میوه و برکتی بی گل دوام ندارد ؟ . . . و جوهر باقی و پایدار گل عطر است و عطر و نماز موهبت آسمانی است و بر همین سان زن نیز ؟ . . .

آری او عمیقاً به زنان محبّت ، احترام و عنایت ویژه داشت . رفتار پر صفا و سلوک با وفا و حرمت کیش وی با همسرش خدیجه و سپس زنان دیگرش در چشم ملّت عرب عجیب می نمود . مادام که خدیجه زنده بود معنای همة زنان در نظرش همان خدیجه بود . آدمی اوّلین عشق خود را هرگز فراموش نمی کند . خدیجه معنای اصیل : « حُبَّبَ اِلیَّ مِن دُنیا کُم ثلاث . . . ، از دنیاتان محبّت سه چیز را در دلم افکندند ؛ زن ، عطر و نماز را در خود داشت . در واقع با او بود که محبّت و عشق به زن را آزمود و او اوّلین همسر و زنی بود که در دنیا تجربه کرد . نه تنها همسر خود خدیجه و پس از او همسران دیگرش را با صمیمیّتی پرخلوص دوست می داشت بلکه عرب رفتاری ازو دید که در میانشان هرگز سابقه نداشت . . . او با دختر خویش فاطمه به گونه ای رفتار می کرد که در میان آنان محیّرالعقول بود . هر وقت دخترش فاطمه همسر علی ( ع ) به نزد او و به خانه اش می آمد با تمام قامت به محبّت ، احترام و حرمت برابرش به پا خاسته می ایستـاد ، درود و خیـر  مقـدمش می گفت و دست های او را ، هر دو دست او را می بوسید . آری پیامبر عظیم و خردمنـد حکیم دسـت های دختـر خـود را ، همـان جنس انـاث و ضعیفی کـه عرب دستهایش را در گورها می شکستند و با پا خــاک را بر آنهــا لگـد کرده و دهـانش را پر می کـردند همان دست ها را می بوسید و او را در جای خود می نشاند . . . و چـون پیـامبـر به خانه فاطمه می رفت ، دختر برمی خاست ، استقبال پدر می کرد ، درود و خیر مقدمش می گفت و او نیز دست های پدر را ، هر دو دست او را می بوسید . آری زن عاقله و کریمه آیینه رفتار ، کردار و عواطف متقابل است ، هر آنچه که نور و زیبایی و صفا به او بدهی ، چونان آئینه به تمامی همة آن را به خودت باز می گرداند . . . .

روزی یکی از همین مردم عرب که بیش از هفت هشت تن از دختران خردسال و معصوم خود را به دست های خویش زنده به گور کرده بود ، پس از دیدن آنکه پیامبر با چه محبّت و صمیمی فرزندانش حسن و حسین را می بوسید به لحنـی طعنـه بار به او گفت : چـگونه کودکان را با این همه اشتیاق می بوسی در حالی که ما با فرزندانمان چنین نمی کنیم و دخترانمان را زنده به گور می کردیم .

پـس از این سخن نگاهی تلخ و تند به او افکند که همه حیرت و نکوهش بود . نگاهی که گویی معنایش این بود : چگونه ترحم نداشته و ذرّه ای رحم در دل نمی پرورید . و آنگاه سخنی گفت که عواطف را به شدّت برمی انگیزد ، دلهای شقاوت پیشه و قساوت اندیشه را پاره پاره می کند و وجدانهای آگاه را از بیم می لرزاند ، فرمود :

« هر کس که رحم نکند مورد رحمت قرار نگیرد . »[3]

به راستی این زیبایی کُشی و تدفین جمال را در سرزمین تازیان که به نام حمیّت و مردانگی یا فرار از ننگ یا رهایی از دشواری معیشت زن صورت می گرفت ، چه بنامیم ؟ و این مثل شایع عرب را که می گوید : « اَضَلَّ مِن مَوؤُدَة » گم گشته تر ، بی دادخواه تر از دختری که در خاکش می سپارند ، کسی وجود ندارد ؛ زیرا این مسـافری کوچـک است کـه هـرگز نه بار می آید ، نه هیچکس بر گـور گم شـده اش دانه اشکی می ریزد ، چگونه توجیه کنیم ؟

رفتار آنان با دختران خود کجا و رفتار احترام آمیز و آزاد اندیشانة پیامبر نسبت به دختران خود کجا . ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا . بوسیدن دستهای دختر کجا و مدفون کردن جمال لطیف او در گودال تیرة خاک کجا . آیا زن امروز نباید بر خاک پای مردی بوسة شُکر زند که زندگی دوزخی او را به بهشتی آرمانی مبدّل ساخت ؟

2 ـ برخورد پیامبر اکرم ( ص ) با همسران در مقایسه با برخورد اعراب جاهلی با زنان خود :

چنانکه در تواریخ مربوطه ، مضبوط است بعضی از همسران پیامبر ، او را آزار می داده اند به حدّی که آن حضرت گاهی اوقات چنان از دست همسرانش ناراحت می شده است که از خانه بیرون می آمده و از آنها جدا می شده است . بر خلاف بعضی ها که وقتی از دست همسرشان ناراحت می شوند وی را کتک زده از خانه بیرون می فرستند ، پیغمبر به جای این کارها فقط خودش از خانه بیرون می رفته است در همین مورد نقل شده است ایشان یک وقتی از دست عایشه و حفصه ناراحت شده بود . آنها پیامبر را خیلی اذیّت کرده بودند و او فقط از آنها جایگاهش را چند روزی جدا کرده بود . ابوبکر و عمر وقتی متوجّۀ قضیّه شدند و از دخترانشان شنیدند که : « ما گاهی بر سر پیامبر فریاد هم می زنیم » با زبانی که دخترانشان بهتر می فهمیدند یعنی با زبان کتک با آنها برخورد کردند ولی وقتی پیامبر ( ص ) شنید ، کتک زدن را مذمّت کرد و گفت چطور مرد رویش می شود زنش را بزند و آنگاه با او در یک بستر بخوابد .

در روایت داریم که پیغمبر ( ص ) فرمود : « از اخلاق انبیاء دوست داشتن همسرانشان است . » خود ایشان مکرّر می گفت وقتی مردی همسرش را دوست دارد به او زباناً هم این مطلب را بگوید . کلامی که هیچوقت از قلب زن بیرون نمی رود این است که مرد به زنش بگوید دوستت دارم . همچنین در حدیث داریم که پیامبر ( ص ) بعد از نماز صبح می آمد و از همسرانش دلجویی می کرد .

به هر حال ، مسألۀ « سعة صدر » داشتن مرد در مقابل همسرش نکتة مهم و یکی از حقوق زن بر مرد است . در روایت داریـم کـه پیغمبر ( ص ) فرمود : « در همسرانتان فقط نقاط منفی را نبینید . به نقاط مثبت آنها نیز توجّه کنید . » طبیعی است اگر انسان فقط بخواهد به نقاط منفی یک فرد نگاه کند دیگر برایش آن فرد قابل تحمّل نخواهد بود . بلکه بایستی او را کمک کرده به پلّه های بالاتر بکشانیم . به همین نحو اگر کسی دارای نقاط مثبتی است و در عین حال ضعف هایی هم دارد بایستی او را یاری داده و در کامل تر شدن او و از بین بردن نقاط ضعفش یاریش کنیم .

به جز مسألۀ « خوشرفتاری و سعة صدر داشتن نسبت به زن » ، از دیگر خصوصیّات نحوة برخورد پیامبر با زنانش می توان به توجّۀ خاصّ پیامبر ( ص ) به مسألۀ پرداخت نفقة همسرانش اشاره نمود . آن حضرت به دقّت حقّ زنانش را از بابت هزینة زندگیشان ادا می کرد . در این مورد لازم است به یک قضیّة کلّی تر اشاره شود و آن این است که در اسلام ، اساساً زن دارای استقلال اقتصادی است . یعنی اگر زنی کار بکند ، هر چقدر درآمد کسب کند مالک این درآمد فقط خود زن است . از نظر فقه اسلامی حتّی برای شیر دادن بچّه هم زن می تواند از شوهرش تقاضای پول کند . در حالی که وضعیّت مرد چنین نیست . به این معنا که مرد وقتی کار بکند و درآمدی به دست بیاورد ابتدا بایستی با آن درآمد مخارج زن و فرزندش را تأمین نماید و سپس از بقیّة درآمد خویش ، در آن راههایی که خیر و صلاح است خرج نماید . در این زمینه در حدیث داریم یک وقت یکی از یاران پیامبر ( ص ) فوت کرده بود . وی پول اندکی داشت و همان پول اندک را نیز وصیّت کرده بود به امور عام المنفعه برسد . در نتیجه بچّه های کوچک آن مرد ، مجبور به گرسنگی و گدایی شده بودند .

پیامبر ( ص ) چون این جریان را فهمید گفت : اگر زودتر مطّلع شده بودم نمی گذاشتم این مرد را در قبرستان مسلمین دفن کنند .

پس از سیرة زندگی پیامبر و همچنین از آیات و روایات مربوطه می فهمیم یکی از وظایف مرد نسبت به همسرش این است که با کار و درآمد خویش مخارج غذا و پوشاک و مسکن و از این قبیل قضایا را حداقل در حدّ  متوسّط تأمین نماید . [4] 

وقتی خدیجه زندگی را بدرود گفت شصت و پنج سال از عمرش می گذشت و محمّد ( ص ) مردی بود پنجاه ساله .

مدّت دو روز محمّد ( ص ) بر مرگ خدیجه می گریست و بعد از آن تا آخرین روز زندگی هر دفعه که پیغمبر اسلام به یاد خدیجه می افتاد چشمانش پر از اشک می شد .

تاریخ نشان نمی دهد که یک مرد جوان زنی را پانزده سال بزرگتر از اوست طوری دوست داشته باشد که تا آخرین روز عمر فراموشش نکند .

در تمام مدّت زناشویی با وجود اختلاف سن که بین ( خدیجه ) و محمّد ( ص ) وجود داشت هرگز بین آن زن و شوهر اختلاف به وجود نیامد و مدّت بیست و پنج سال محمّد ( ص ) و خدیجه چون عاشق و معشوق زیستند . [5]

[ هنگامی که موقعیّت اجتماعی زن را در نزد اعراب با سیرة پیامبر اکرم ( ص ) مقایسه می کنیم ، به روشن فکری ، آزادی اندیشه ، عدالت محوری و رفتار انسانی این مرد با ریحانة آفرینش پی می بریم زیرا زن در میان اعراب ] مانند کالایی خرید و فروش می شد ، و از هر گونه حقوق اجتماعی و فردی ، حتّی حقّ ارث محروم بود . روشنفکران عرب ، زن را در شمار حیوانات قرار داده ، و به همین جهت در شمار لوازم و اثاث زندگی می شمردند . در سایة این عقیـده ، ایـن مثل : « و اِنَّما امَّهات النّاسِ اوعیةٌ » : « مادران حکم ظروف را دارند که فقط برای جای نطفه آفریده شده اند » ، در میان آنان رواج کامل داشت .

اسف انگیزتر از همه نظام ازدواج آنان بود که در جهان نظیری نداشت . مثلاً ، برای همسر ، حدّ معیّنی قایل نبـودند و بـرای خـالی کـردن شـانه از زیر بار مهریّه ، زنان را اذیّت می کردند و چنانچه زنی بر خلاف عفّت رفتاری می نمود ؛ مهر او به کلّی از بین می رفت . گاهی از همین قانون سوء استفاده کرده ، زنان خود را متّهم می ساختند تا بتوانند از دادن مهر امتناع ورزند . گرفتن همسران پدر ، در صورت طلاق یا مرگ پدر ؛ برای اولاد اشکال نداشت . هنگامی که از شوهر خود طلاق می گرفتند ، حقّ ازدواج منوط به اذن شوهر اوّل بود . و اذن شوهر نخستین هم غالباً با دریافت مهر انجام می گرفت ! وارث ها ، زن را نیز مانند اثاث خانه تملّک می کرده ؛ و با افکندن روسری به سر زن ، مالکیّت خود را اعلام می نمودند .

اگر خوانندۀ گرامی حقوق زن را در اسلام ملاحظه کند ؛ جدّاً اذعان خواهد نمود که این احکام و مقرّرات ؛ و این قدم هـای مؤثّر در اصـلاح و تحکیم حقوق زن ، که به وسیلة پیامبر اسلام برداشته شده ، خود گواه روشن بر حقّانیّت و ارتباط وی با جهان وحی می باشد . زیرا چه دلسوزی و مراعات بالاتر از این که ( علاوه بر اینکه در آیات و احادیث ، حقوق زن را تثبیت نموده و عملاً پیروان خود را به مهربانی با آنان دعوت کرده است ) ، در خطبة حجّة الوداع نیز زنان را به این عبارت به مردان توصیه نمود .

« ای مردم ! شما بر زنان خود حقّی دارید و آنها هم بر شما حقّی ، در بارة آن ها سفارش به نیکی کنید ، زیرا کمک و مددکار شما هستند . . . از آنچه خود می خورید به آنها بدهید و از آنچه خود می پوشید بر آنها بپوشانید . »[6]  

پیغمبر اکرم (ص ) جملۀ معروفی دارد که در حجّۀ الوداع فرمود و شیعه و سنّی آن را نقل کرده اند . پیغمبر اکرم فرمود : ایّها النّاس در مورد زنان خدا را در نظر بگیرید و از او بترسید ، شما آنها را به عنوان امانت نزد خود برده اید و عصمت آنها را با « کلمۀ خدا » بر خود حلال کرده اید .

ابن اثیر در کتاب النّهایه می نویسد : « مقصود از کلمۀ خدا که پیغمبر اکرم فرمود به موجب آن عصمت زنان بر مردان حلال می شود همان است که با این جمله در قرآن ادا شده ـ امساکٌ بِمعروفٍ اَو تَسریحٌ بِاِحسانٍ .

رسول اکرم منتهای عدالت را دربارۀ همسران خود رعایت می کرد و هیچ گونه تبعیضی میان آنها قایل نمی شد . عروۀ بن زبیر خواهر زادۀ عایشه است ، دربارۀ طرز رفتار پیغمبر اکرم با زنان خود از خالۀ خویش عایشـه سؤالاتی کرده است . عایشـه گفت : رسـم پیغمبر این بـود که هیچ یک از ما را بر دیگری ترجیح نمی داد . با همه به عدالت و تساوی کامل رفتار می کرد . کمتر روزی اتّفاق می افتاد که به همۀ زنان خود سر نزند و احوالپرسی و تفقّد نکند ، ولی نوبت هر کس بود نسبت به دیگران به احوالپرسی قناعت می کرد و شب را در خانۀ آن کس به سر می برد کـه نوبت او بود . اگر احیاناً در وقتـی کـه نوبت زنی بـود می خواست نزد زنی دیگر برود رسمـاً می آمد و اجازه می گرفت ، اگر اجازه داده می شـد می رفت و اگر اجازه داده نمی شد نمی رفت . من شخصاً اینطور بودم که هر وقت از من اجازه می خواست نمی دادم .[7]

در ایـن مختصـر ، از آنچه محمّـد ( ص ) از حیث معـاملت با زنان بر مـردان واجب شنـاخته است به اشـارت می گذریم امّا باید دانست که این واجبات بسی کمتر از آن است که او از حیث مسالمت و مماشات با زنان ، بر نفس خویش واجب می شناخت . پیوسته در روی همسران خویش لبخند می زد و هر بامداد و شام همه را دیدن می فرمود و در برخورد با زنان خویش نرمترین مردان جهان می بود .

عایشـه نقل کـرده است که : « رسـول خـدای ، هیبت نبوّت را بین خـود و همسرانش سدّی قرار نمی داد ، بلکه با انس و ملایمت بسیار رفتار می کرد . چندان نرم رفتار و گرم خوی بود که گاهی بعضی از همسرانش با او به درشتی سخن می گفتند . در کارهای خانه دستیار زنان بود و خدمت به زن را نوعی از صدقه می دانست و با آنکه بین همسران خود دقیقه ای از عدل و مساوات فرو نمی گذاشت پیوسته باز نگران بود که مبادا آنگونه که میل قلبی اوست ، عدل و مساوات را نپاییده باشد و از این رو پیوسته از خداوند بخشودگی می طلبید .

و چون در مرض موت ، همسران خویش را بر طبق مألوف دیدن نمی توانست کرد ، یکی از یاران را به پرسش حالشان می فرستاد و باز می پرسید که فلان شب را در خانۀ کدام یک از آنان باید به روز آورد . همـه می گفتند امشب در خـانۀ عایشـه . بدین گونه همسران وی از حقّ خویش می گذشتند و به او اجازه می دادند تا در خانۀ عایشه بگذراند . با آنکه در آن رنجوری مجال آن نبود که به قانون مروّت بر او خرده گیرند بلکه حق داشت که به میل و ارادۀ خود در هر کجا که می خواست شب را بگذراند ، با این حال بر زنان خویش تعدّی نمی کرد و برخلاف رضای آنان رفتار نمی نمود .

محمّد ( ص ) ، سالیان دراز با چندین زن به سر برد و همیشه و در هر حال حتّی در سخت ترین حالات و اوقاتی کــه رنجهای شدید و فراوان زندگی او را احاطه می کرد با همسران خویش به نیکوترین وجهی برخورد می فرمود ، و می بینم در عصری که از فرط زیاده روی در بزرگداشت زنان و از بسیاری دعوت به مراعاتِ جانب انصاف در حقّ آنان ، به عصـر زن موصـوف گردیده اسـت هیچ گاه تا آن پایـه به حال آنان مراعات نمی شود .

اینجـا سخـن را به تعـدّد همسـران رسـول پاک می کشـانیم . معـاندان و بدگویان اسـلام ، این مطلب را دستــاویز کرده اند و هــر آنگاه کـه از اخـلاق محمّـد ( ص ) گفتگو می کننـد در این خصـوص نارواها می گویند ، می پنـدارند که تعـدّد زوجـات با هدایت ارواح و عقـول نامتناسب و با شمایل نبوّت منافی است . و گاهـی این طعنـه زنان یـاوه درای ، شمشیر و زن را اسـاس اخـلاق محمّـد ( ص ) توهّم می کنند گویی می خواهند تسلیم به غضب و استغراق در هوس را که هر دو از صفات پیمبران نبوده است در نبیّ مکرّم جمع نمایند .

و امّا راجع به زن ، چنان که خواهیم دید ، تصوّر این که محمّد ( ص ) در مقابل زن تسلیم نفس و هـوس بوده است از گمـان این که او با زور و شمشیر بر جهان مسلط شده باشد ضعیف تر و بی منطق تر است . بعضی از خاور شناسان گفته اند که داشتن نُه زن دلیل بر بسیاری کشش جنسی است ، چون این گروه داشتن نُه همسـر را دلیـل بر افزونی میـل جنسی دانستـه اند بالضّروره باید حضـرت مسیح را از حیث تمایلات جنسی قاصر و ناتوان توصیف کرده باشند و چون مسیح را در علاقة جنسی قاصر نمی دانند ، نباید محمّد ( ص ) را نیز افراط کار بپندارند . [8]    

رسول اکرم با همسران خود با عطوفت و عدل رفتار می کرد و ترجیح بین آنها قایل نمی شد و در مسافرت ها به هر کدام از آنها قرعه اصابت می کرد او را همراه می برد . او مطلقا خشونت اخلاقی نداشت ، خاصّـه در مـورد زنان نهـایت رفق و مدارا را به کار می برد و تند خویی و بد زبانی همسران خود را تحمّل می نمود ، چنان که بعضی از آنها گستاخی را به جایی رساندند که اسرار داخلی او را فاش می ساختند و با توطئه چینی و تبانی آزارش می دادند و آیاتی از قرآن مجید در تهدید و توبیخ آنها نازل شد . پس از جنگ با بنی نضیر و بنی قریظه بعضی از همسرانش به تصوّر این که حالا دیگر گنجینه های یهود به تصرّف رسول اکرم در آمده است ، به فکر زندگانی اشرافی و تجمّلی افتاده و تقاضای زر و زیور کردند . او که نمی خواست عدل اجتماعی را فدای هوس زنان بکند و بیت المال را مورد استفادۀ خصوصی قرار دهد ، از قبول تقاضایشان امتناع ورزید و سخنان درشت آنها را نشنیده گرفت . ابوبکر و عمر که از ماجرا خبر یافتند در صدد تنبیه و تأدیب دختران خود ، عایشه و حفصه ، برآمدند و رسول اکرم آنها را منع کرد و تنها به اعراض و کناره گیری از همسران خود اکتفا نمود . پس از یک ماه متارکه ، با نزول آیات قرآن دستور رسید که زنان خود را مخیّر کن تا یکی از این دو راه را انتخاب کنند : هر کدام از آنها که به ادامۀ همسری تو علاقه مند است باید افزون طلبی را ترک کند و به همین زندگانی ساده و قناعت آمیز بسازد و به اجر و ثواب بیشتری امیدوار باشد ، و هر یک از آنهـا مال دنیا و زندگانی پر تجمّل را بر تو ترجیح بدهد او را با تجهیزات کافی و به نحو شایسته رها کن .

رسول اکرم در دورانی که زن را دارای روح انسانی و حقوق بشری نمی دانستند مقام و مرتبۀ زن را به پایۀ یک انسان دارای حق و استقلال تصرّف در جان ومال خود بالا برد و همیشه حتّی در لحظات آخر حیاتش مدارای با زنان ، یعنی رعایت مقتضیات فطرت زن را توصیه می نمود و در مقام توضیح و تمثیل می فرمود : « زن به استخوان خمیدۀ دنـده ها می ماند و در همـان وضعی که هست سودمند می باشد و اگر بخواهند آن را راست کنند می شکند و ضایع می شود » . نقشۀ خلقت و مرزهای فطری را نمی توان تغییر داد و آنچه که در صلاحیّت مردان است از زنان ساخته نیست و در دستگاه آفرینش هر کدام موقعیّت و مواهب مخصوص به خود دارد . در حسن معاشرت با زنان تأکید فرموده و می گفت : « همۀ مردمان دارای خصلت های نیک و بد هستند و مرد نباید تنها جنبه های نا پسند را در نظر بگیرد و همسر خود را ترک بکند ، چه هر گاه از یک خصلت او ناراضی می شود ، خلق دیگرش مایۀ خوشنودی اوست و این دو را باید روی هم به حساب آورد » و کسـانی را کـه از تلاش در آسایش خانوادۀ خودشان کوتاهی می نمایند مورد لعن و نفرین قرار داده و گفت : « از رحمت خدا به دور باد کسی که خانواده خود را ضایع کند و آنها را به حال خود واگذار بنماید ».[9]

روزي همسر عثمان خدمت رسول اکرم ( ص ) آمد و به عرض رسانید که شوهرم ، عثمان مدّتی است از کار و زندگی دسـت کشیـده و کمر به عبادت خدا بسته است . او تمام روزها روزه می گیرد و تمام شبها را به نماز و عبادت می گذارند .

رسـول اکـرم ( ص ) کـه همواره درس اعتدال و میانه روی به مردم می داد با هر گونه افراط و تفریط مبارزه می کرد از شنیدن این خبر غضبناک شد و بلافاصله به جایگاهی که عثمان برای عبادت انتخاب کرده بود آمد . عثمان مشغول نماز بود . رسول اکرم ( ص ) به او فرمود : ای عثمان خداوند در آیین من رهبانیّت و ترک دنیا را مقرّر نفرموده بلکه مـرا با دینی پاک و آسـان و گشـاده مبعوث کرده است . من کـه پیامبر شما هستم هم روزه می گیرم ، هم نماز می خوانم ، هم به زن و زندگی خود می رسم . کسی که آیین مرا دوست دارد باید روشهای مرا سر مشق خود قرار دهد و یکی از روشهای من ازدواج و تشکیل خانواده و توجّه به زن و زندگی است . [10]

3 ـ اخلاق خانوادگی پیامبر اکرم ( ص )

 رسول اکرم ( ص ) نهایت عطوفت و رفق و مدارا را در رفتار با اعضای خانوادة خود به کار می بردند و آخرین مراتب دقّت و حسّاسیّت را در مراعات حقوق همسران خود در نظر داشتند و در مقابل اشتباهاتی که از آنها سر می زد تندی نمی کردند و نه تنها با آنها حسن معاشرت داشتند بلکه تند خویی و بد زبانی آنها را نیز تحمّل می کردند و در این باره می فرمودند : « همه مردمان دارای خصلتهای نیک و بد هستند و مرد نباید تنهـا جنبه های ناپسنـد همسر خود را در نظر بگیرد و او را ترک کند ، چه هر گاه از یک خصلت او ناراضی می شود ، خلق دیگرش مایۀ خوشنودی اوست و این دو را روی هم باید به حساب بیاورد » .

الف : خوش خلقی با همسر

رسول اکرم ( ص ) به خوشرویی و خوش خلقی در نظام خانوادگی اهمیّت فوق العاده ای قایل بودند و در موارد بسیاری بر آن تأکید فرموده اند . در مراسم تدفین سعد بن معاذ صحابی ارجمند آن حضرت پدیده ای رخ داد که درس عبرت بزرگی برای مؤمنین شد .

مادر سعد بن معاذ که در تشییع جنازۀ پسرش تجلیل پیامبر ( ص ) را دید که حضرت چند بار جنازۀ سعد را به دوش خود حمل کردند و خود در قبر رفته و جسد او را در قبر گذاردند و به دست مبارک خود لحد چیدند و دفن کردند ، دربارۀ فرزند خود گفت : « یا سَعدُ هنیئاً لَکَ الجَنَّه » ای سعد بهشت بر تو گوارا باد . رسول خدا ( ص ) خطاب به مادر سعد فرمودند :

« آرام باش و در کار خدا به طور جزم سخن مگوی که پسرت هم اکنون در فشار و زحمت است » . اصحاب با تعجّب علّت را پرسیدند ، فرمودند : « اِنَّهُ کانَ فی خُلقِهِ مَعَ اَهلِهِ سُوء ، او با خانواده خود در منزل بد اخلاق بود . » رسول اکرم ( ص ) تا آنجا به مدارای با زنان اهمیّت می دادند که حتّی در آخرین لحظات حیات خود به آن سفارش فرمودند .

روزی « اسمـاء » دختـر یزید انصـاری ، از طـرف زنان مسلمان مدینه مأمور شد به نمایندگی آنان نزد رسول خدا ( ص ) برود و پیام گلایه آمیز زنان مدینه را به آن حضرت ابلاغ کند و جواب بگیرد . اسماء به حضور حضرت رسید و گفت : « من نمایندة زنانم به سوی شما . ما زنان می گوییم : خداوند عزَّ و جلَّ شما را هم بر مردان مبعوث فرموده و هم بر زنان . شما تنها پیامبر مردان نیستید ، ما زنان نیز به شما و خدای متعال ایمان آورده ایم . ما زنان در خانۀ خویش نشسته فرزندان شما را پرورش می دهیم ، امّا از آن طرف می بینیم وظایف مقدّس و کارهای بزرگ و ارجمند پر اَجر و با ارزش مانند جهاد در راه خدا و امور دیگر به مردان اختصاص یافته و ما محرومیم » .

پیامبر ( ص ) نگاهی به اصحاب کردند و فرمودند :

« آیا تاکنون سخنی به این خوبی و منطقی بدین رسایی در این امور شنیده اید ؟ »

یکی از اصحاب گفت : « خیال نمی کنم این سخن از خود این زنان باشد . »

رسول خدا ( ص ) به جواب این مرد اعتنا نکردند و رو به «اسماء » نموده فرمودند : آنچه می گویم درست فهم کن و به زنانی که ترا فرستاده اند نیز حالی کن . پنداشتی که هر که مرد شد به واسطۀ این کارها که بر شمردی توفیق اجر و پاداش و فضیلت را می یابد و زنان محرومند ؟ خیر چنین نیست . زن اگر خوب خانه داری و شوهر داری کند ، نگذارد محیط پاک خانه با غبار کدورت آلوده شود اجر و پاداش و فضیلت و توفیقش معادل است با همۀ آن کارها که مردان انجام می دهند .

نکته ای که همواره در محیط خانه رسول اکرم ( ص ) به آن توجّه داشتند و سخت می کوشیدند تا مردان را با آن آشنا سازند عبارت بود از شخصیّت والای زن و درک این حقیقت که سعادت و شقاوت جامعة انسانی منوط به ایفای نقش مربّیگری اوست . بر این اساس بود که به هر نحو ممکن از مقام مادر تجلیل فرمـودند و هر چند گاهی مـردان را متوجّة عظمت شخصیّت همسـر مؤمنه می نمـودند تا آنجا که فرمودند : « بعد از اسلام بهترین چیزی که مسلمان از آن برخوردار می شود همسر مؤمنه ایست که وقتی به او نگاه کند مسرور نماید او را و در موقع درخواست انجام کاری از او اطاعت بکند و زمانی که از او غایب شود نفس خود را و مال شوهر خود را حفظ نماید » .

ب : نکوهش از سخت گیری

پیامبر ( ص ) توصیۀ مؤکّد داشتند که مردان امکانات لازم جهت آسایش خانواده را فراهم نمایند و کسانی را که از تلاش در آسایش خانواده خود کوتاهی می نمودند مورد عتاب قرار داده می فرمودند : « از رحمت خـدا دور باد کسی کـه خانـواده خـود را ضایع کند و آنها رابه حال خود واگذار نماید . » و نیز فرمود : « مؤمن مؤدّب است به آداب خدا هر گاه خداوند به او وسعت داد او هم در زندگانی به زن و فرزندش وسعت می دهد » و دربارۀ کسانی که از قدر ت مالی بر خوردارند ولی برخانواده خود سخت می گیرند می فرمود : لَیسَ مِنّا مَن وُسِعَ عَلَیه ثُمَّ قَدَرَ عَلی عَیالِهِ : آن کس که خداوند به او وسعت زندگی دهد و او بر خانواده اش سخت بگیرد از ما نیست » .

متقابلاً به زنان نیز سفارش می فرمودند که حقوق شوهران خویش را رعایت کنند و با زبان خویش آنها را نیازارند . چنانچه فرمودند هر زنی که شوهرش را با زبان اذّیت بکند از او هیچ توبه و فدیه و حسنه ای قبول نمی شود تا این که شوهرش از او راضی شود اگر چه روزها را روزه بدارد و شب ها را در عبادت باشد و بندها را آزاد کند و آنها را بر پشت اسبان در راه خدا به جهاد بفرستد با وجود این اوّل کسی خواهد بود که به آتش درآید و همچنین است اگر فردی دربارۀ زنش ظلم کند و ناسازگاری کرده او را اذّیت رساند .

همچنین توصیه می فرمودند که زنان مراعات حال همسران خویش را بکنند . تقاضای خرید چیزهایی را که آنها قادر به تهیّۀ آن نیستند ، نکنند . فرمودند : هر زنی که با شوهر خود مدارا نکند و از او چیزی را بخواهد که انجام آن در قدرت او نباشد از چنین زنی هیچ کاری قبول نخواهد شد و روز قیامت خدا را ملاقات کند در حالی که خداوند بر او غضبناک است .

ج : همکاری در امور خانه

رسول اکرم ( ص ) با وجود مسؤولیّت های خطیر اجتماعی که تمام مسایل و مشکلات یک جامعة نو بنیاد اسلامی را در بر می گرفت پس از فراغت از امور اجتماعی وقتی وارد منزل می شدند در تمام کارها ، از درسـت کردن غـذا تا جارو کردن خانه و لباس شستن و دستاس کردن و دوشیدن شیر و سایر کارها کمک می کردند .

پیامبر اکرم ( ص ) روزی به منزل حضرت علی ( ع ) تشریف بردند ، دیدند که علی ( ع ) در خانه عدس پاک می کند و فاطمه هم در کنار دیگ نشسته است ، فرمودند : هر مردی که در امور خانه به همسر خود کمک کند و بر او منّت نگذارد ، خداوند نام او را در دفتر شهدا می نویسد .

د : خوش رفتاری با خدمه

پیشوای اسلام در رفتار با خدمة خانه نیز نهایت عطوفت و مهربانی را مراعات می نمودند تا جایی که خدمت گزاران آن حضرت خدمت در محضر او را به زندگی در میان خانواده و خویشان خود ترجیح می دادند !

رسول خدا روزی خادمی را جهت انجام کاری به جای نزدیکی فرستادند و او مدّتی حدود نصف روز دیر کرد . پیامبر ( ص ) از طول مدّت غیبت او ناراحت شده و نزدیکان آن حضرت گمان بردند که وقتی خادم مذکور برگردد سخت مـورد مـؤاخذه قرار خـواهد گرفت ولی با کمال تعجّب مشاهده کردند وقتی پس از آن همه تأخیر ، بازگشت پیامبر ( ص ) با مسواکی که در دست داشت به او اشاره کرده و فرمودند : « اگر بیم قصاص از سوی خدا نبود ترا با این مسواک ضربتی می زدم ! »[11]

پروفسور . ت . و . آرنولد زندگانی زناشویی پیغمبر ( ص ) را این طور توصیف کرده و گفته است :

« یکی از زیباترین چهره های زندگانی زناشویی کاملی است که تاریخ به ما نشان می دهد . »[12]

4 ـ پیامبر اکرم ( ص ) و بیعت او با زنان :

پیغمبر اسلام در رعایت حال زنان و احترام گزاردن به ايشان سخت كوشا بود . در حقیقت پیغمبر اسلام برای اوّلین بار عامّۀ زنان را در جامعه عضویّت داد ، وقتی مسلمان می شدند از ایشان  مانند مردان بیعت می گرفت .[13]

پس از بیعت عقبه ( قبل از هجرت انجام گرفته بود ؛ در میان هفتاد و اندی که با پیامبر بیعت نمودند سه نفر زن بودند . ) برای اوّلین بار پیامبر به طور رسمی از زنان بیعت گرفت . تشریفات بیعت چنین بود : پیامبر دستور داد ظرفی پر از آب آوردند و مقداری عطر در آن ریخت . سپس دست خود را در میان آن گذارد  و آیه ای را که حاوی ( سورۀ ممتحنه / 12 ) بود ، تلاوت نموده آنگاه از جای خود برخاست و به زنان چنین فرمود : کسانی که حاضرند با شرایط یاد شده با من بیعت کنند ؛ دست در میان ظرف کرده ، و رسماً وفاداری خود را به مواد مزبور اعلام دارند . [14]

5 ـ سیرۀ پیامبر اکرم ( ص ) در مورد حقّ مادران :

معاویه پسر جهیمه می گوید :

« نزد پیغمبر ( ص ) رفتم و در خواست کردم تا مرا برای جهاد مأمور فرماید . پیغمبر ( ص ) از من پرسید ، آیا مادر تو زنده است ؟ گفتم بلی .

آنگاه پیغمبر فرمود : برو مشغول خدمت گذاری مادرت باش زیرا بهشت زیر پای مادران است . »[15]

امام صادق ( ع ) می فرماید : مردی از رسول خدا ( ص ) پرسید به چه کسی نیکی و احسان کنیم ؟ حضرت فرمودند : به مادرت . مرد پرسید بعد به چه کسی ؟ فرمودند : به مادرت . مرد سؤال را تکرار کرد و همان پاسخ را شنید تا این که در مرتبۀ چهارم حضرت فرمودند به پدرت .[16]

گفته اند که چون پیغمبر (ص ) را خبر دادند که جُریح راهب به مادرش که می خواست او را ببیند ، اعتنا نکرده است ، گفت : اگر جُریح راهبی دانش آموخته و دانا بود ، می دانست که اجابت خواستۀ مادر بخشی از عبادت خداوند است .[17]

6 ـ سیرت پیامبر اکرم (ص ) و حقوق زن و مشورت با آنان :

دکتر علی شریعتی در این مورد می گوید :

مسألۀ حقوق زن را در اسلام محقّقان ، در سالهای اخیر ، بررسی کرده ا ند و من آنچه را دیگران گفته اند در اینجا تکرار نمی کنم آنچه مسلّم است اینست که از میان مصلحان و اندیشمندان بزرگ تاریخ که غالباً یا زن را نـدیده انـد و یا به خـواری در او نگریسته اند ، محمّد تنها کسی است که جدّاً به سرنوشت زن پرداخته اند و حیثیّت انسانی و حقوق اجتماعی وی را به وی باز داده است . اعطای حقّ مالکیّت فردی ، استقلال اقتصادی زن و در عین حال متعهّد ساختن مرد به تأمین زندگی وی ، بگونه ای که حتّی برای شیر دادن کودک مـی تواند حقّ خویش را از همسرش مطالبه کند ، و نیز تعهّد پرداخت مهریّه که گرچه امروز آن را ، به حق مطرود می دانند نمایندۀ شخصیّت زن و نیز پشتوانۀ اقتصادی احتمالات شوم آیندۀ وی بوده است و نیز تساوی حقوقی و مذهبی او با مرد ، از عواملی است كه زن را در جامعـة مقتدر و ، در برابر مرد ، که همواره می خواسته است بر زن تسلّطی مستبدانه داشته باشد ، مستقل ساخته است .

آنچه من در مسألۀ حسّاس و پیچیدۀ زن در جامعه ، از دیدگاه اسلام ، می توانم گفت و آن قضاوتی است کـه از بررسی دقیـق و جامـع حقـوق اجتمـاعی و حیثیّت اخلاقی و انسانی زن در این مکتب استنباط می توان کرد ـ اینست که اسلام ، در عین حال که با « تبعیضات » موجود میان زن و مرد به شدّت مبارزه کرده است ، از « مساوات » میان این دو نیز جانبداری نمی کند و به عبارت دیگر نه طرفدار تبعیض است و نه معتقد به تساوی بلکه می کوشد تا در جامعه ، هر یک را در « جایگاه طبیعی » خویش بنشاند . تبعیض را جنایت می داند و تساوی را نادرست . با آن نیّت خالف است و با این طبیعت . طبیعت زن را نه پست تر از مرد می داند و نه همانند مرد . طبیعت این دو را در زندگی و اجتماع « مکمل » یکدیگر سرشته است و از این رو است که اسلام ، برخلاف تمدّن غربی ، طرفدار اعطای « حقوق طبیعی » به این دو است نه « حقوق مساوی و مشابه » و این بزرگترین سخنی است که در این باره می توان گفت و عمق و ارزش آن بر خوانندگان آگاهی که شهامت آنرا دارند که « بی اجازۀ اروپا » فکر کنند و با چشمان خویش ببینند ، پوشیده نیست .

محمّد ، عملاً می کوشد تا حقوق و شخصیّتی را که اسلام برای زن قایل شده است به وی عطا کند . از زنان همچون مردان بیعت می گیرد ( رأی ، تعهّد و پیمان اجتماعی و سیاسی بر مبنای مکتب اعتقادی خویش ) ، آنان را همچون مردان در صف « اصحاب » خویش جای می دهد . دخترش ، فاطمه ، را در کوچکی در برابر مردم بر زانوی خود می نشاند و هنگام گفتگو با آنان ، او را می نوازید و در ابراز محبّت خاصّ خود به وی گویی عمد دارد که به اعراب ـ که ، به گفتة قرآن از خبر ناخوش دختر بودن نوزادشان چهره شان سیاه می گشت و خشم خویش را فرو می خوردند و او را زنده در خاک مدفون می کردند ـ نشان دهد که دختر ننگ نیست و همچون پسر فرزندی عزیز است . در خواستگاری علی ، از وی اجازه می خواهد و آن هم با چه آداب دانی ای زیبا و لطیف ! و صـراحتی آمیختـه با شرم و نجابت ، پشت در اتاق فاطمه می ایستد و می گوید : « فاطمه ، علی ابن ابیطالب نام ترا می برد » ، و سپس در انتظار پاسخ وی خاموش می ایستد . پاسـخ منفی فاطمـه آن بـود کـه در را به آهستگی ببندد ( صـراحت ) و پاسـخ مثبتش این که پاسخی نگوید ( شرم ) .

فاطمه به خـانۀ شـوهـر کـه رفت ، محمّـد هـر روز به او سـر می زد . بیرون در می ایستاد و برای ورود اجازه می خواست و در سلام بر او پیشدستی می کرد .

رفتـار وی با زنـانش چنان با ادب و نرمش و مهربانی آمیخته بود که در هر جامعۀ خشن آن روز شگفت انگیز می نمود .

مردی که در بیرون خانه مظهر قدرت و صلابت بود ، در درون خانه چنان نرم و ساده و مهربان رفتار می کرد که زنانش بر او گستاخ شده بودند ، آشکارا با او مشاجره می کردند و بی پروا سخن می گفتند و از آزارش دریغ نمی کردند . یک روز که به سختی از آنان رنجیده شد ، برخلاف سنّت معمول که زنان را از خانه بیرون می راندند و اکنون نیز مؤمنین غالباً چنین می کنند ، خود از خانه بیرون رفت و انباری که یک طرفش غلّه ریخته بودند اقامت گزید . این انبار بر بلندی قرار داشت و پیغمبر تنۀ درختی را می گذاشت و از آن بالا می رفت و چون به انبار می رسید آنرا بر می داشت تا کسی مزاحمش نشود . یک ماه با زنانش قهر کرد و چندان رنجیده بود که حتی به مسجد نیز نمی آمد و مردم سخت اندوهگین و پریشان شده بودند . عمر به نمایندگی آنان به سراغ وی آمد تا با وی سخن بگوید . او را اجازه نداد و عمر پیغام داد که اگر گمان می کنی که من می خواهم دربارۀ دخترم با تو سخن بگویم من از او بیزارم و اگر اجازه دهی گردنش را می زنم . او را اجازه داد . عمر می گوید : « وقتی وارد شدم دیدم در گوشۀ انباری بر حصیری دراز کشیده اسـت و چـون بر خـاست آثار حصیر بر پهلویش نمودار بود و من سخت به گریه افتادم » . محمّد که عمر را غمگین می بیند ، با او از شدّت پارسایی و بیزاری از دنیا سخن می گوید و او را آرام می کند . رفتار زنانش یکی از بزرگترین مشکلات زندگی وی بود و این طبیعی است ، چه ، روح و اندیشۀ محمّد با آنان بسیار فاصله داشت و گذشته از آن ، زنان آن روز که همچون بردگانی زبون و پست شمرده می شدند ، شایستگی چنان آزادی و احترامی را که تنها در خانۀ محمّد احساس می کردند نداشتند و این حقیقتی است که ، امروز ، ما بیش از همه و بیش از همیشه با آن آشناییم .

سخني كه از زبان عمر نقل شده است انقلاب ریشه داری را که در حقوق اجتماعی زن و به خصوص روابط زن و مرد در زمان پیغمبر پدید آمده بوده است ، به روشنی نشان می دهد . وی می گوید : به خدا سوگند که ما در جاهلیّت زنان را در هیچ امری به حساب نمی آوریم تا خدا آیاتی نازل ساخت و برای آنها نصیبی مقرّر داشت . وقتی من در کاری مشورت می کردم ، زنم گفت چنین و چنان کن ، گفتم : کار من به تو چه ربطی دارد ؟ گفت عجبا که تو نمی خواهی کسی در کارت دخالت کند . دختر تو ، با رسول خدا مناقشه می کند و کار را به جایی می رساند که تمام روز را در قهر و خشم به بسر می برد . من ردایم را برگرفتم و از خانه بیرون آمدم و پیش حفصه رفتم و گفتم : دخترک من ، تو با رسول خدا مناقشه می کنی تا به حدّی که تمام روز را در حال قهر به سر می برد ؟ حفصه گفت : آری ، با او مناقشه می کنم . گفتم : از عقاب خدا و غضب رسـول بر حـذر باش دختـرک مـن ، تو به این زن که به زیبایی خود و محبّت پیغمبر نسبت به خود می نازد نگاه مکن . . . . [18]

و نیز در مورد مشورت پیامبر اکرم ( ص ) با امّ سلمه آمده است که :

چون در صلح حدیبیّه آن هنگام که اصحاب ، پیامبر ( ص ) را به خشم آوردند و از او فرمان نبردند ، و از پس آن نافرمانی پیامبر ( ص ) اندوهگین به نزد امّ سلمه رفت . آن زن راه حلّی را پیش روی نهاد که به بحرانی ترین وضع در روابط میان فرمانده و سپاهیانش پایان بخشید .[19]

7 ـ حُبّ زنان در سیرۀ پیامبر اکرم ( ص ) و جریان تعدّد زوجات :

آیین محمّد ( ص ) نشـان داد که عرابۀ گل پیرای وجود با دست ظریف زن از شیب تند زندگی بالا می رود و به مقصد حیات جاوید می رسد . در ظلمت قرون ، زن مدفون می شد و هر زشتکاری و تعدّی را به او روا می داشتند . اسلام زن را راه نمود و جمالش را آشکارا نشان داد و کسی را که حقّ زن را فرو بگذارد از انسانیّت و از رحمـت خداوند دور دانست : « ملعون ملعون من ضیع من یعول » و گفت که : « فرستادگان خـدا ، یعنی آنانکه با چشم تیز بین بد را از خوب و زشت را از زیبا تشخیص می دهند ، شایسته ترین مرد مانند . زنان را که آیات خداوندند دوست می دارند . »

« حبّ النّساء من سین المرسلین . . . »

و یکی از خصایص اخلاق پیامبران را مهر ورزیدن به زنان شمرد : « من اخلاق الانبیاء حبّ النّساء . » و نیز برای مردان مهر ورزیدن و جوانمردی به زنان و مراعات جانب آنان را نشانۀ بسیاری ایمان دانست : « ما اظن رجلا یزداد فی الایمان خیراً الّا ازداد حبّاً للنّساء . »

آری ، معنی دوست داشتن زنان که از سیاق این گفته ها پدیدار است بزرگداشت و یافتن ارزش آنان است نه چیز دیگر : و گفت که بهترین مردم کسی است که با همسر خود نیکوکارترین مردان باشد : « خَیرکم خَیرکم لاهله . »

باری ، اسلام نه تنها زن را از چاه عمیق زبونی و ناشناسی برآورد و همدوش و همپایۀ مردان شناخت بلکه خیر و مزیّتش را نیز بر آنان گواهی فرمود : « اکثر الخیر فی النّساء » و او را آیتی از آیات خداوندی شناخت .

« . . . و مِن آیاته اَن خلق لكم من انفسكم ازواجاَ لتَسكنوا اليها و جعل بينكم مَوَدّةً و رحمةً . انّ فی ذلک لایات لقوم یتفکّرون . » و گفت که زن ریحانه است نه قهرمان . کرامت روح و شرافت نفسش را میازارید ، با او مدارا کنید و نیکو معاشرت نمایید تا زندگی شما را رنگ جمال زند .

بنگریم که محمّد ( ص ) دربارۀ زنان چه گفته و برای این موجود ظریف که پایة تخت زندگی بر دوش او است چه مایه ارج و مقام پذیرفته است .

در حکم قرآن کریم ، به مسلمانان امر شده است که در معاشرت با زنان جانب انصاف و احسان را بپایند ، هر چند که از دل شیفتۀ آنان نباشند :

« و عاشروهن بالمعروف فان کرهتموهن . » و نیز کوشش در کسب و کار را بر زنان روا داشته و مردان را ، جز در آنچه که بر واجب کفالت زن مکلّف کرده ، بر زنان برتری نداده و بهترین مسلمانان کسی را دانسته است که با زن خویش نیکو کارترین کسان باشد .

مردان را فرمان داده است که خویش را برای همسران خود مردانه بیارایند و جامۀ پاکیزه پوشند و در زینت و نظافت خود کوشا باشند تا همسران از دیدنشان لذّت برند و فرمود که چون تیرۀ بنی اسراییل چنین نمی کرد ، در میان زنانشان انحراف و بی عفّتی پدیدار گشت . بر مردان بایسته کرد که به هنگام پیمان زناشویی ، زن را بر عیب پنهان خویش آگاه سازند و اگر موی را به خضاب سیاه کرده اند این معنی را بر زن آشکار کنند تا زن سیاهی موی را طبیعی نپندارند و از این راه فریبی بر دل او راه نیابد .

آیا کـه می توانـد گفت کـه دوسـت داشتن زنان ، رسول مکرّم را از عملی بزرگ یا وظیفه ای کوچک باز داشته است ؟ و از فرزندان نامور تاریخ کیست که در زمان حیات خویش و بعد از آن ، تاریخی بزرگتر و شگفت انگیزتر از تاریخ دعوت محمّد ( ص ) عمل احداث کرده باشد ؟ و کیست که مدّعی شود که عمل محمّد ( ص ) عمل مردی بوده است که از هدف اصلی خویش منصرف بوده و میل به زنان او از راه واقعی تشریح و هدایت باز داشته است ؟

و کیست در جهان که مانند محمّد ( ص ) به کار بزرگی چون تأسیس دین اسلام دست زده و به انجام آن رسیده باشد ؟ اگر مردی در زندگی خود حقّ دعوت دینی را ادا کند و به پایان رساند ، و حقّ زن را نیز ادا نماید ، برتری و رجحانش مسلّم است نه زبونی و نقصان . در این صورت ، رسالت محمّد ( ص ) رسالتی است که مردان شایستۀ حیات به آن نیازمنـد و آن را بـه حسن قبول تلقّی می کنند . نه مردمی که از حیات عفیفانه دور و از معنی دلکش زندگی غافلند .

چنین مردمی رسالت و دین را به دور می اندازند چنانکه آیین و رسالت نیز آنان را به دور می افکند . و همانا این آیین تمام ، آیینی نیست که در اعصار و ازمنه ، مردم عادی بر آن بگذرند و حدّ عمیق و معنی شگرف آنرا دریابند .

شگفت ترین چیز آن است که بگویند رسول اکرم ، پا بستۀ لذّات جنسی بوده و حال آن که نزدیک بود زنان خویش را طلاق گوید یا اختیار طلاق را به آنان واگذارد . زیرا همسران پیامبر ، در تنگی معیشت بودند و تقاضای نفقه ای داشتند که وی استطاعت ایفاء آن نداشت . از این رو شکایت داشتند با این که به همسری او مباهات می کردند اما چون نصیب خویش از نفقه و زینت بر نمی گرفتند اجتماع کردند و شکایت نزد رسول خدای بردند . سخن بالا گرفت و پای فشردند . محمّد ( ص ) ابرو در هم کشید و بر آن شد که آنان را ترک گوید یا مختار سازد که بین طلاق و بردباری با آن زندگی سخت ، یکی را برگزینند .

وزان پس این آیه نازل شد :

ای پیغمبر ، همسران خود را بگوی اگر شیفتۀ دنیا و زینت آنید ، بیایید تا شما را زادی اندک دهم و با خیر و خوشی رهاتان سازم ، و اگر دلبستۀ خداوند و فرستادۀ او و دیار آخِرَتید خداوند نیکوکاران شما را پاداشی شایسته و بزرگ خواهد داد .

زنان رسول خدای از کمبود نفقه شکایت داشتند و حال آن که اگر او می خواست ، می توانست همۀ آنان را غرق ناز و نعمت و آرایش و زینت سازد . آیا چنین است رفتار مردی که تسلیم لذّات و هوای نفسانی است ؟!

آیا علاقه و میل او به زن آنسان بود که با آنچه در سنّت و آیین وی ممدوح است مخالفت ورزید ؟ یا عملی کرد که در دین او جایز شمرده نمی شد ؟ یا کردارش با سیرت و اخلاق عالی مغایرت داشت و خلق او را دگرگون ساخت یا چنان بود که پیروانش او را نمی پسندیدند و بر آن ایراد داشتند ؟ محبّت زنان و داشتن همسران ، هیچ ناروایی بر او تحمیل نکرد و مانع هیچ یک از کارهای ستودۀ بزرگ یا کوچک او نگردید و برخلاف قول بدگویان ، هیچ لذّت حسی بر او چیرگی نیافت بلکه مردی را می بینم که در خوراک و پوشاک و میل به زنان ، بر لذّات و احساسات خویش چیره و فرمانگزار بود و حاضر نبود که زندگانی و لذّاتش از کمترین مسلمانان افزون باشد در صورتی که اگر می خواست زیباترین زندگی مادّی و بالاترین لذّات حسی برای او میسّر بود .

 هنگامی کـه محمّـد ( ص ) با نخستین همسـر خـود خـدیجـه ازدواج کرد خدیجه به تقریب چهل ساله و محمّد ( ص ) بیست وپنج ساله بود و تا وقتي كه خدیجه زنده بود و اسلام جهان را مسخّر کرد با زن دیگر هم بالین نشد و رغبتی به ازدواج نشان نداد و همه می دانند که در ازدواج جوانی چنان ، با خدیجۀ چهل ساله نقطه ای از هواپرستی موجـود نبـوده است . علاوه بر آنکه در بهار جوانی خدیجه را گرفت و در طول زندگی خدیجه ، با او به سر برد ، محمّد ( ص ) ، آن وفادارترین مردان روزگار ، پس از مرگ خدیجه نیز مهر و وفایش نسبت به آن زن نازنین ادامه یافت و در دل او محبّت آن زن سالخورده و در گذشته ، از مهر عایشة زنده و جوان افزون بود با آن که عایشه محبوب ترین زنان او به شمار می رفت . مهر و وفای محمّد ( ص ) به خدیجه ، بدانگونه بود که عایشه ، بر آن زن خفته در گور رشـک می ورزید و محمّـد ( ص ) شدّت علاقه خـود را به خـدیجه و برتریهای او را به عایشه پنهان نمی کرد و همیشه باز می گفت . روزی عایشه به او گفت : « آیا خدیجه پیر زالی نبود که خداوند جای او را به زن جوانی داد ؟ » محمّد ( ص ) برآشفت و خشمگین گفت : « به خدا سوگند که جای او را بهتر از او نگرفت ـ او زمانی به من ایمان آورد که همه کافر بودند وقتی مــرا تصدیق کرد که همه مرا تکذیب می کردند ـ هنگامی اموال خود را در پای من ریخت که همه ، اموال خود را بر من حرام می دانستند و خداوند از او فرزندی به من بخشید و هیچ یک از زنان دیگر مرا فرزندی نیاورد . »

آری ، محمّد ( ص ) خدیجه را دوست می داشت و به او وفا می ورزید و وی را بر همۀ زنان برتری می داد و هیچ گاه یاد عزیز او از خاطرش نرفت و هیچ یک از زنان جوان نتوانستند جای او را در دل او بگیرند و خاطرۀ عمیقش را از یادش بزدایند . این حال وفای قلب و انسانیّت محض است نه لذّات حسی . خدیجه ، جوان و زیبا نبود تا یاد و تذکّرش برای زیبایی او باشد . اگر در ازدواجهای محمّد ( ص ) لذّات حسی و میل و هوس دخالت می داشت همانا بهترین وسیله برای سیراب کردن این هوس آن بود که پس از مرگ خدیجه ، نُه تن از دوشیزگان جوان جزیرة العرب را که فتنۀ جمال و شهرۀ زیبایی و کمال بودند به همسری برگزیند و مسلّم است که اگر چنین رأی می کرد آیات جمال جزیرة العرب ، با افتخار و رضا به سوی این سعادت و فخر بر یکدیگر پیشی می گرفتند و اولیاء آنان از دختران خویش راضی تر و خرسند تر بودند و به چنان دامادی افتخار ها داشتند .[20]

یکی از ظواهر زندگی پیغمبر ( ص ) اسلام پژوهان غیر مسلمان را متحیّر و پریشان و حتّی مبهوت ساخته است : تمایل او نسبت به زنان است . پیمبر ( ص ) در سال های آخر عمر خود با نُه زن ازدواج کرد . آنان که ، بر سنّت مسیحیّت ، معتقد به آرمان زاهدانۀ بی جفت زیستن دین عیسی مسیح و اصرار این آیین بر تک همسری پرورش یافته اند ، البتّه مشکل می پذیرند که پیغمبری در عمر خود همسر گرفته و ، نه همین ، که چند زنه باشد . در واقع ، یکی از انتقادهایی که مخالفان محمّد ( ص ) ، مکرّر در مکرّر ، از اوایل قرون وسطا تا امروز ، از او کرده اند ، متّهم داشتن بی اساس اوست به حبّ شهوت جنسی و حصول لذّت از زن . امّا مسلمانان بر این نظرند که قدرت محمّد ( ص ) در جمع کردن میـان دنیای مادّی و دنیـای روحـانی دلیلی اسـت منحصر بـه او کـه مقـام والای این پیغمبر را نشان می دهد . ( محدود ساختن قرآن چند زنی را به چهار زن ، که باید با آنها مطابق دستورات خاصّ کتاب الهی به عدالت توأم با مساوات مطلق رفتار شود ، در واقع ، تحوّلی عظیم  در رسوم قبل از اسلام بود . ) مدافعان استدلالی عقاید اسلامی پیوسته تأکید کرده اند که محمّد ( ص ) بعضی از زنان خود را در اواخر عمر به این قصد به همسری گرفت تا بیوگان مبارزان شهید جنگ های اسلام را از نو خانه و کاشانه بخشید .

 محمّد ( ص ) از جهت رفتار با زنان خود ، که هرگز به سبب توافق عاشقانه وصلت نکرده بودند ، برای امّت خویش سرمشقی استوار بر جای نهاد : « ازدواج سنّت من است » ؛ این سخن را در همان اوایل از او نقل کردند ، و بنابراین ، اسلام آرمان تجرّد ، بی جفت زیستن ، را ترویج نمی کند . حدیثی دیگر می گوید که « رهبانیّت در اسلام نیست » .

مسلّـم است که مفسّران مسلمان مسألۀ تعدّد زوجات پیامبر را از نظر دور نداشته اند . این عالمان ، گرچه اقرار می کنند که زنان ، به طور کلی ، قادرند که خاطر مردان را پریشان سازند و آنان را از خدا و از اشتغال به اهداف روحانی باز دارند ، معتـرفند که این مقوله در مورد پیمبر ( ص ) صادق نیست : « زنان پیمبر هرگزش از خداوند باز نمی داشتند ، بل از زیادتی زهـدش بود کـه آنهـا را عفیف نگاه می داشت و در کارهای شایسته و هدایت مردم آنان را شریک خود می سـاخت . ازدواج ، بـرای دیـگران ، از امـور این دنیاست ، امّا پیمبر با ازدواج کردن هایش آخرت را می جست . » این سخـن را ، کـه یکی از علمـای دورۀ میانه اظهـار کـرده ، نویسنـده ای دانشمنـد ، در قـرن بیستم باز گفته است : « ازدواج های چندگانۀ پیمبر نه تنها دلیل بر ضعف او در برابر نفس نیست ، بل نشانۀ فطرت سروری اوست ؛ پیمبر قدّیسی نیست کـه از دنیـا کنـاره گرفتـه باشـد ، بل انسانی است که در این دنیا زندگی می کند و با این هدف آن را می پذیرد که عالم را متّفق سازد و آن را حقیقتی بخشد دارای نظمی والاتر ؛ پیمبر ، بدین طریق ، زندگی دنیاییان را قداست بخشید . » عشق پیمبر به همسران و دخترانش ، خاصّه فاطمه ( س ) ، خود ، راه هرگونه داوری منفی مطلق را سـد می کند . حقیقت آن است که پیمبر ( ص ) در یکی از سخنان نغز خود که فراوان نقل شده است ، بیان می کند : « خداوند از دنیای شما زن و بوی خوش را نزد من محبوب ساخت و روشنی دیدگان من را در نماز قرار داد . »[21]

 امّا در مسألۀ پیامبر و زنان متعدّد هدف پیامبر از ازدواج ، آنچنان که بسیاری از مردم و افراد نادانی از مسلمانان پنداشتند ، تنها سیر کردن هوس جنسی نبوده است . بر این نظر دلیلی بهتر از این وجود ندارد که وی در روزگار جوانی که از حادّترین دوره های زندگی انسان است از ازدواج و خوشی ها و امور دنیوی به طور کلی رویگردان بوده و سخت ترین دشمنان او نتوانستند او را به امری از اینگونه متهّم سازند . و او در حالی با خدیجه ازدواج نمود که چهل ساله بود و این زن گرانمایه در طیّ بیش از بیست و پنج سال تنها زن وی بود و او جز وی زن دیگری را نمی شناخت ـ و پس از مرگ خدیجه ، پیامبر که پنجاه و هفت ساله بود ، چندین زن گرفت که بزرگسال بودند و بیشترشان اداره کننده ای نداشتند و بر پیامبر ، بی سرپرست ماندن آنان و این که آنان را در معرض خواری و کوچک شدن باقی گذارد سخت آمد و خواست آنان را از گرفتاری و تنگدستی که دچارش بودند رهایی بخشد . ما نمی خواهیم ادّعا کنیم که هدف وی از ازدواج هایش تنها همین یک سبب بوده است ، بلکه ممکن است علل دیگری نیز داشته که مصلحت برتر اسلام آنها را پیش آورده باشد .

عـلاوه بر آن پیامبر ( ص ) روزش را در مبارزه و جهاد برای بالا بردن کلمۀ خدا و استـوار ساختـن پایه های اسلام می گذراند و شبش را در بندگی و تلاوت کتاب خدا .

اگر به این زمینه با چشم درس آموزی بنگریم ، شکّی نخواهیم داشت که آن حضرت از خوشی های جسمانی به سوی سرزمین های روحانی روی گردانده بود که هیچ چیز از بهره ها و خوشی های دنیا با آنها برابری نمی کند . به ویژه نزد آنان که خدا را شناخته و پرده ها برایشان برداشته شده و به پاداش های نزدیک و نعمت همیشگی که نزد خـداست یقین کـرده اند . ماننـد پیـامبـران هـدایتگر و امامان گرانقدر . به علاوه در ذهن من نسبت به شمار زنان پیامبر ( ص ) که در کتاب های سیره و تاریخ آمده است تردید وجود دارد ، و تنها همداستانی تاریخ نگاران در چیزی ، یقین به آن و عدم تحقیق را برای انسان الزامی نمی کند .[22]

8 ـ کلمات قصار پیامبر ( ص ) در مورد زن :

شمارۀ 45 : اِتَّقوا اللهَ فی النِّساء فإنَّهُنَّ عِندکُم عوانٌ

دربارۀ زنان از خدا بترسید که آنها پیش شما اسیرند .

شمارۀ 454 : کامل ترین مؤمنان آن است که خُلقش نیک تر است و از همۀ شما نیک تر کسانی هستند که برای زنان خود نیک ترند .

بخشی از شمارۀ 534 : زن هنگامی که بار گذارد هر جرعه ای که از شیر او در آید و هر دفعه که پستان او مکیده شود برای هر جرعه شیر و هر مکیده شدن پستان ثوابی دارد و اگر برای مراقبت طفل خود شبی بیدار ماند پاداش او چنانست که هفتاد بنده در راه خدا آزاد کرده باشد .

شمارۀ 779 : خداوند شما را دربارۀ زنان به نیکی سفارش می کند ، زیرا زنها ، مادران و دختران و خاله های شما هستند .

شمارۀ 1435 : خدمتی که به زن خود می کنی صدقه است .

شمارۀ 1477 و شمارۀ 1521 : خِیارُکُم خِیارُکُم لِنِسائِهِم . بهترین شما کسانی هستند که برای زنان خود بهتر باشند .

بخشی از شمارۀ 1520 : بزرگ مردان زنان را گرامی شمارند و فرومایگان زنان را خوار دارند .

شمارۀ 1522 : بهترین شما کسی است که برای زنان و دختران خود بهتر باشد .

بخشی از شمارۀ 1728 : من اگر کسی را برتری دادمی  زنان را برتری دادمی .[23]

******

درود بر مردی که پردۀ قرن های تاریک و جهالت عمیق و بی انتها را از جمال زیبای زن برداشت .

درود بر مـردی که بنـدهای خمـود و تحجّر و خرافات را از دست و پای انسانها گشود و تفکّرات توهین آمیز قشری را از مغزها زدود و زن را از زندان اسارت وهم های نادان و باطل رهانید .

درود بر مردی که برق شوم کلنگ گور کن را با پرتو نور سرادقات جمالش محو و نابود ساخت . 

درود بر مردی که در پرتو آیین نورانیش ، زن ، انسان شناخته شده و بر پیشانی زن که فسیل اندیشان نقش عار و ننگ منقوش کرده بودند ، تاج افتخار و عظمت گذاشت .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                                                                              من ا. . . التّوفیق

                                                          زهرا خلفی عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی

                                                                               واحد دزفول

 

 

 

منابع و مآخذ

1 ـ بی آزار شیرازی ،  عبدالکریم ، مظلومیّت زن در طول تاریخ ، مترجمین خانم لاله بختیار و محمّد حسن تبرّاییان ، مؤسّسة انتشارات بعثت ، چاپ اوّل ، 1364

2 ـ سبحانی ، جعفر ، فروغ ابدیّت ، جلد اوّل ، مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی ، چاپ نهم ، 1373

3 ـ امیر فجر ، میثاق ، از کودکی و نوجوانی تا حراء ، جلد دوّم ،  دفتر تبلیغات اسلامی ، چاپ دوّم ، 1378

4 ـ مجـد زادة طباطبـایی ، سیّد مهرداد ، درس هایی از سیرة نبوی ، ناشر : جمعی از دوستان شهید ، چاپ اوّل ، بهمن 1363

5 ـ ویرژیل گیورگیو ، کنستان ، محمّد پیغمبری که از نو باید شناخت ، ترجمة ذبیح الله منصوری ، انتشارات زرّین ، انتشارات نگارستان کتاب ، تهران ، چاپ نهم ، 1380

6 ـ استاد مطهّری ، مرتضی ، نظام حقوق زن در اسلام ، انتشارات صدرا ، قم

7 ـ العقاد ، عبّاس محمود ، راه محمّد ( ص ) ، ترجمة دکتر اسدالله مبشّری ، مؤسّسة انتشارات امیر کبیر ، تهران ، چاپ چهارم ، 1358

8 ـ بعثت نامه ، مقالاتی در بارة بعثت پیامبر اکرم ( ص ) ، انتشارات صبح صادق ، قم ، چاپ اوّل ، 1383

9 ـ آشنایی با شیوة زندگی  پیامبر اکرم ( ص ) ، سیرة نبوی ، شرکت چاپ و نشر ایران ، 1368

10 ـ داستان هایی از زندگی پیغمبر ما ، ترجمه و نگارش سیّد غلامرضا سعیدی ، مرکز مطبوعاتی دارالتّبلیغ اسلامی

11 ـ استاد کمالی ، علی ، خاتم النّبیین ( ص ) ، انتشارات اسوه ، چاپ دوّم ، 1376 ، ﻫ . ش

12 ـ سبحانی ، جعفر ، فروغ ابدیّت ، جلد دوّم ، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی ، چاپ هشتم ، 1372

13 ـ شریعتی ، علی ، زن در چشم دل محمّد

14 ـ غنوشی ، راشد ، آزادی های عمومی در حکومت اسلامی ، مترجم حسین صابری ، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ، تهران ، چاپ اوّل ، 1381

15ـ شیمل ، آنه ماری ، محمّد رسول خدا ، مترجم حسن لاهوتی ، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ، چاپ اوّل ، 1383

16  ـ استاد محقّق معروف حسنی ، هاشم ، سیرة المصطفی (ص) ، ترجمة حمید ترقّی جاه ، انتشارات حکمت

چاپ اوّل ، زمستان 1370

17 ـ نهج الفصاحه ، مجموعه کلمات قصار حضرت رسول اکرم (ص) ، مترجم و فراهم آورنده : ابو القاسم پاینده ، سازمان انتشارات جاویدان ، چاپ اوّل ، 1374

 

 

 

 

 

 

پانوشت ها



1ـ مظلومیّت زن در طول تاریخ ، بخشی از صص 5 تا 8

2  ـ فروغ ابدیّت ، جلد اوّل ، بخشی از صص 7 و 8

3  ـ از کودکی و نوجوانی تا حراء ، جلد دوّم ، بخشی از صص 260 تا 269

4  ـ درس هایی از سیرة نبوی ، جلد اوّل ، بخشی از صص 28 تا 31

5  ـ محمّد پیغمبری که از نو باید شناخت ، بخشی از ص 132

6  ـ فروغ ابدیّت ، جلد اوّل ، بخشی از ص 50 تا 51

7  ـ نظام حقوق زن در اسلام ، بخشی از ص 326 و 417

8  ـ راه محمّد ( ص ) بخشی از صص 124 و 131

9  ـ بعثت نامه ، بخشی از ص 64

10  ـ أشنايي با شيوة زندگانی پیامبر اسلام ( ص ) ، سیرة نبوی ، بخشی از ص 24

11  ـ همان كتاب ، بخشی از صص 34 تا 37

12  ـ داستان هایی از زندگی پیغمبر ما ، بخشی از ص 116

13ـ خاتم النّبیین ، بخشی از ص 423

14  ـ فروغ ابدیّت ، جلد دوّم ، بخشی از ص 345

15  ـ  داستان هایی از زندگی پیغمبر ما ، بخشی از ص 117

16  ـ أشنايي با شيوة زندگانی پیامبر اسلام ( ص ) ، بخشي از ص 41

17  ـ  محمّد رسول خدا ، بخشی از ص 89

18  ـ زن در چشم و دل محمّد ، بخشی از صص 4 تا 7

19  ـ  آزادی هاي عمومي در حكومت اسلامي ، بخشی از ص 161 

20  ـ راه محمّد ( ص ) ، بخشی از صص 120 تا 123 و 132 تا 136

21  ـ محمّد رسول خدا ، بخشی از صص 85 تا 90 

22  ـ ترجمة سیرة المصطفی ( ص ) ، جلد 2 ، بخشی از صص 130 و 131

23  ـ  نهج الفصاحه ، شمارة کلمات قصار ، در متن نوشته شده است .


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: مقالات ، جایگاه زن در سیره و کلام پیامبر اعظم ( ص )، ،
:: برچسب‌ها: جایگاه زن در سیره و کلام پیامبر اعظم ( ص ),

نوشته شده توسط زهرا خلفی در شنبه 14 شهريور 1394


:: پنجمین کتاب منتشر شده از اینجانب:
:: زن در قرآن (انگلیسی)
:: بررسی و نقد ترجمه های منظوم قرآن به فارسی
:: قرآن، سیره نبوی، ائمّه اطهار و بزرگان دین در حمایت، ترویج و ترغیب
:: قرآن، سیره نبوی، ائمّه اطهار و بزرگان دین در حمایت، ترویج و ترغیب
:: ویژگی های بارز شهید ثالث
:: زن ، حقوق و جايگاه اجتماعي آن در اسلام
:: « انسجام اسلامي وعدم پذيرش سلطة بيگانگان »
:: کارکرد معارف قرآنی در امثال و حکم ایرانی
:: مهدويّت در قرآن ، احاديث و ادعيّه
:: عدالت و ارزشهای انسانی در عصر جهانی شدن
:: همسر آزاري و خشونت خانواده
:: نهضت پاسخ گويي از ديدگاه قرآن
:: پيشگامان و مناديان وحدت در جهان اسلام ، سيّد جمال‌الدّين اسدآبادي
:: سیمای پیامبر ( ص ) در کلّیّات سعدی شیرازی
:: رباعیات
:: نماز از نظر قرآن، پیامبر (ص) و ائمّه اطهار (ع)





به وبلاگ من خوش آمدید




:: ارديبهشت 1403;
:: تير 1402;
:: خرداد 1396;
:: مهر 1394;
:: شهريور 1394;

آبر برچسب ها

دانشگاه , زهرا خلفی , الگو , رفتار , پیامبر , قرآن , دشمن , شناسایی , سیره معصومین , اسلام , دشمنان ایران , رهبر , دانلود , دانلودکتاب , دانلودمقاله ,

صفحه نخست | ايميل ما | آرشیو مطالب | لينك آر اس اس | عناوین مطالب وبلاگ |پروفایل مدیر وبلاگ | طراح قالب

Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by zahrakhalafi